همه ادیان با شدت و ضعف پر از قاعده و سنت و سلوكند.
سلوكی كه قانون میسازد و در پی این تكلیف مداری، سختی و مشقت. مشقتی كه عینِ سمباده میشود به روح
آدمی.
هرقدر هم نهاد دین و دین مداران با تساهل و تسامح، سطوح تیز و تیغدار دین را صیقلی كنند؛ نشده و نتوانستهاند درون و جان مایه دین را از آن كلفت و سخت عنصری درآورند.
توی اسلام ولی یك چیزهایی است كه عینِ بوی عود و نرمِ زیت معطر میكند و سختی و صعوبت این تكلیف را شیرین و نرم
و ملایم.
شاید اثربخشترین وجودی كه در اسلام این خصوصیت را دارد یك زن است. دختر نبی اكرم (سلام خدا بر او و خاندانش).
دختری كه برخلاف سیره تمام انبیای سلف واسطه تداوم و حضورِ نبی در جامعه بوده و هست. انگاری كه این زن با ظهورش پشت پا زده به تمام قواعد و بنیانهای بشری پیش از خود كه هم اصالتی بر هویت زنانه و تاثیرِ مستقل و مستقیمش بر جامعه و حتی جوامع بشری بعد خود داشته و هم واسطه فیضی بوده از نبی به امت؛ آن هم نه با صفات و ویژگیهای مردانه.
مثل امروزی كه زن برای هویتبخشی و اثرگذاری باید شبیه مردان شود. نه. دختر نبی زن بود و زنانه زیسته و حتی زنانه جان داده. بیهیچ تشخص مردانه.
این زنانگی هم رنگ و بوی انفعال و واماندگی نداشته. در عینِ لطافت و ظرافت و حیای زنانه، پر بوده از فعلیت و فعالیت. تاثیر و تنبیه. الگو و شخصیتی كه نه درست فهمیدیمش و نه حتی سعی كردیم بفهمیم.
انگاری ذهنهای قفل زده مردانهمان نمیتوانست چنین نورافشانی و حضوری را بپذیرد.
پس یا اخفایش كردیم و توی حریم و پستو و گنجه گذاشتیمش یا استثنا. چنان كه بعد از چهارده قرن هنوز زنی در قد و قامت دختر نبی نه توانستیم تربیت كنیم و نه گذاشتیم زنی شبیه دختر نبی خاتم شود.
ناصر خسرو یك جایی اواخر سفرنامهاش، آنجا كه از یمامه میگذرد و قبل از بصره از شهر لحسا میگوید.
از پادشاهان آنجا كه فكر میكردند حجرالاسود سنگِ مغناطیس مردم ست و آنها را دور خود میكشاند و با انگیزه دزدیدنِ سنگ و آوردنش به لحسا، به مكه حمله میكنند. ناصرخسرو در تعریض به سلاطین لحسا میگوید كه نفهمیدند جاذبه اسلام نه از سنگ كه از سیره نبی است. ما هم به سنتِ احساییها هنوز نفهمیدیم كه سنت و سلوك نبی ست كه مقدس است و مسیر است و آدم ساز.
پس اسم دخترش را آوردیم و مسمی گم كردیم.
در حالی كه مسمای زهرا (سلام خدا بر او و فرزندانش) بود كه منشأ آزادی و عدالتخواهی بود و اسوه و سواد و قامتش. هرجای سنت شیعی را نگاه كنی حتما یك سرش به او میرسد. دختر پیامبر خاتم.
نه آنی كه ما ساختیم. اویی كه بود. كه هست و هیچ چیزی غیر خود نشد و به قول مرحوم شریعتی «فاطمه فاطمه است.»