به بهانه اجراي گروه «كماكان» در شبهاي جنوب
به يك تيتر خوب نيازمنديم
عليرضا مهراد
«زيبايي در سادگي نيست»، «لطفا همه جا نباشيد»، «خنياگري مقولهاي ديگر است»، «به مخاطب پشتگرم نباشيد»، «هنرمند و كاراكترش»، «ريتمِ زمانهات را بشناس»، «همكاري و هويت»، «لذت بردن كافي است؟» اينها تيترهايي هستند كه ميتوانستند توضيحي براي اين يادداشت باشند اما همگي ناقصند پس وقتي اين چند خط را خوانديد خودتان تيتر مناسب را انتخاب كنيد يا تيتر خودتان را بسازيد. تركيب اعضاي گروه جنوبي كماكان در شبهاي جنوب نسبت به هميشه متفاوت بود. خبري از مهرداد عليزاده، ابراهيم علوي و سردار سرمست نبود، بلكه تنها مهدي ساكي همراه با دوست و همراه قديمياش ماكان اشگواري روي استيج حضور داشتند. حين اجرا و پس از آن فكرهايي سراغم آمد كه درنهايت باعث شد از خودم بپرسم اين لذت كافي است؟ هنر و موسيقي همين نقش را دارد؟ آيا اين اجرا و بسياري از اجراهاي ديگر اين روزها ميتواند به سادهترين شكل ممكن دغدغه جديدي را در ذهن مخاطبش ايجاد كند؟ اجراي ماكان اشگواري و مهدي ساكي به سادهترين شكل ممكن برگزار شد. هر دو ميخواندند، هر دو گاهي گيتار مينواختند و هر دو با يك دمام كه بينشان بود ريتم ميگرفتند. در قسمتي از اجرا همراه با هم دست ميزدند و ميخواندند اما عجيب بود كه سرضربهاي دو نفر همزمان نميخورد و يكي با اندكي تاخير نسبت به ديگري دست ميزد. اين يعني بيشك مقوله ريتم براي يكي از اين دو نفر دروني نشده چراكه دو موزيسينِ مشرف به ريتم ميتوانند ساعتها دست بزنند و سرضربها (صداي دست زدن همزمان) بههم نخورد. از همينجا فكر و خيالها شروع شد؛ چرا چنين اتفاقاتي رخ ميدهد؟ در قسمت ديگري از اجرا ماكان اشگواري شعرهايي از خودش خواند كه قبلا مشابهش را در آثارش زياد شنيده بودم. مجبور شدم رشته افكارم را پيگيري كنم و قسمتهايي از اجرا را از دست بدهم. به ماكان اشگواري فكر كردم؛ به فعاليتهايش، سختيهاي مسيرش، آثار و نتايج كارش. ماكان در ذهنم با عبارت هنرمند مستقل گره خورده است اما اخيرا به هر قسمتي از اين موسيقي مستقل نگاه ميكنم حضور دارد؛ گويي از شدت مستقل بودن از استقلال خارج شده. آلبوم اولش، «دور» را با نشرِ «نوفه» احسان رسولاف منتشر كرد و كنسرتهايش را هم به شكل مستقل در برج آزادي برگزار كرد. در فستيوال تادااِكس شركت كرد، در عمارت روبهرو در فستيوال روزهاي صداهاي تجربي ظاهر شد. كارهاي فرهاد را كاور ميكند، پروژه سامورايي را آغاز ميكند، در شبهاي جز با آرشيد آذرين روي صحنه ميرود، در شبهاي جنوب با كماكان، در آموزشگاه رنگاهنگ تدريس ميكند، پلتفرم اتاق كار را دارد و در گالري محسن «همكار» را برگزار ميكند. بعد فكر ميكنم هنرمند اگر سليقه و تفكر خاص خودش را داشته باشد، نميتواند در اين تعداد رويداد بيربط شركت كند. اما باز به خودم ميآيم و فكر ميكنم جريان موسيقي مستقل در ايران به قدري كوچك است كه يك خواننده اگر بخواهد فعال باشد مجبور است در تمامشان حضور داشته باشد. مگر يك خواننده چه كاري جز خواندن دارد؟ به سالن برميگردم و ميبينم مخاطبان از موسيقي ترانه محور لذت ميبرند. فكر ميكنم اين موسيقي بيش از اندازه خالي و فاقد آهنگسازي است. حتي اگر امروز موسيقي جنوبي و رامي مُد شده، لااقل نگاه و تمركز بر آهنگسازي در بيشتر موارد وجود دارد.