تفاوت فلسفه دين تحليلي
با فلسفه دين قارهاي
پاشنه آشيل فلسفه غرب
حمیدرضا آیت اللهی
در فلسفه قارهاي تحرك جديدي براي نگاه به فلسفه دين به وجود آمده است. فلسفه دين در فلسفههاي قارهاي جايي نداشت و در سنت فلسفه تحليلي رشد و نمو پيدا كرد. در حوزه آنگلوساكسون آن را بيشتر ميبينيم يعني انگلستان و ادامهدهنده آن امريكا. با اين تلقي جديد كه در فلسفه دين به وجود آمده بايد آشنا شويم. پيرامون موضوع مقايسه بين فلسفه دين تحليلي و فلسفه دين قارهاي و علل اوجگيري فلسفه دين قارهاي صحبت خواهم كرد. اگرچه هنوز در ميان اين حوزهها گفتوگويي شكل نگرفته است.
در فلسفه دين تحليلي بررسي صدق و كذب گزارههاي ديني كار اصلي است و اين صدق و كذب به بيان و اهميت استدلال راجع است. اين استدلال عقلي، تجربي، تاريخي و به صورتهاي مختلف ميتواند باشد. در تحول فلسفه تحليلي اين مسائلي كه در زمينه دين داشتيم در معرض نقد و ارزيابي نحلههاي فلسفه تحليلي قرار ميگرفت. مثلا اگر در دوراني، معناداري مهم ميشد، ميبينيم در همين زمان در فلسفه دين هم معناداري گزارههاي ديني اهميت پيدا ميكرد يا در ۱۹۸۰ تدريجا ميبينيم كه بحث پلوراليسم ديني شروع ميشود.
حدود ۱۰ الي ۱۵ سال است كه تحرك خوبي در فلسفه تحليلي نميبينيم و كمتر ميبينيم كساني را كه ايدههاي نويي مثل پلنتينگا و سوئين برن داشته باشند. در سالهاي اخير بحث فلسفه دين قارهاي به طور جدي در اروپا مطرح شد. نحلههايي از فمينيستها را نيز در اين حوزه ميبينيم. در الهيات پستمدرن هم حدود ۲۰ الي ۳۰ سال است كه در اين زمينه دارد كار ميشود. همچنين در فلسفه تاريخي هم اين مطلب را ميبينيم. نگاههاي هرمنوتيكي به دين هم در فلسفه قارهاي ديده ميشود. چه مشكل و كمبودي در فلسفه تحليلي بود كه در فلسفه دين قارهاي بايد مطرح شود و ضرورت فلسفه دين قارهاي را به ما نشان ميدهد؟ فلسفه دين تحليلي با استدلال و اثبات گزارههاي ديني سر و كار دارد، اما وقتي از گزارههاي ديني صحبت ميكنيد از عناصر ديني صحبت ميكنيد؛ مثل خدا، تجربه ديني و... و سپس استدلال ميكنيد. يكي از مشكلاتي كه در فلسفه بايد حل كنيد، مشكلات تصديقي نيست، بلكه مشكلات تصوري است. چون مشكلات تصديقي را با استدلال ميتوانيم حل كنيم، اما گاهي در استدلال با اين مواجه هستيم كه تكتك مفاهيمي كه در اين استدلال به كار رفته به چه معناست.
به نظر بنده فلسفه دين قارهاي به نظر خودش كمبودهاي تفكر غربي در زمينه تصورات ديني را دارد بسط ميدهد. در صورتي كه در فلسفه دين قارهاي بيشتر استدلالها مطرح بود؛ لذا نگاههاي جديد به دين را در فلسفه دين قارهاي ميبينيد. مفاهيم مدرن ديني، ما را ميان الحاد و دينداري مخير ميكند، اما آيا ميتوانيم از اين دوگانهنگري كه پاشنهآشيل فلسفه غرب است بيرون بياييم؟ فيلسوفان پستمدرن سعي در ارايه راه ميانهاي داشتند كه هم از سكولاريسم جدا شوند و هم تفكر ديني سنتي را نپذيرفته باشند.
دريدا موضوع را اين گونه كاهش داد كه مفاهيمي مثل مغفرت، رحمت و... در دين وجود دارد و به اين عناصر بايد توجه كنيم به جاي توجه به بودن يا نبودن خدا؛ لذا عنوان خدا بدون وجود را ميبينيد يا مفهوم امر الوهي. در نتيجه تفسيرهاي جديدي از دين جاي خودش را باز ميكند؛ معاني استعلا، حلول و... كه در فلسفه دين قارهاي بايد راجع به آن صحبت كرد. نگاهي مردانه به خدا و زدودن اين نگاه در تفكر غربي جاي بحث دارد. اين مباحث مربوط به مباحث تصديقي نيست. فلسفه ميان فرهنگي در اروپا در حال حاضر بسيار فعال است. سال گذشته تفاوت آن را با فلسفه دين قارهاي گفتم. بايد از اين به بعد فعاليتهايمان در حوزه فلسفه دين از صرف استدلال بيرون بيايد و به سمت مفاهيمي برويم كه در فلسفه قارهاي در حال طرح است. در فلسفه دين تحليلي بيشتر صدق مطابقت مهم است و در فلسفه دين قارهاي بحث انسجام بيشتر اهميت دارد. كم و بيش ترجمههايي از فلسفه دين قارهاي انجام شده است. اين حيطه هم در اروپا و هم در جامعه ما جديد است. يادمان باشد به نوع ديگري بايد با اينها مواجه شد و نوع مواجههاي كه در فلسفه دين تحليلي داشتيم، نميتواند در اين حيطه مناسب باشد. فلسفه دين در نحلههاي تحليلي و اروپايي نشاطي كه در ميان ما است را ديگر ندارد و زمينه كار براي متفكران ايراني در اين حوزه بسيار مهياست و اميدوارم به اين حوزه ورود كنيم و نوآوري داشته باشيم.
رييس انجمن علمي فلسفه دين ايران