• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4299 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۴ بهمن

زني كه منتظرش بوديم!

دكتر زهرا محمدي

ادبيات روسيه در درخشان‌ترين دوره‌هاي خود با زنان مهربان نبوده است. در بيشتر آثار قرن هجدهم و نوزدهم، شاهد نقش‌آفريني زناني هستيم كه ما را چندان شيفته خود نمي‌كنند. زناني ضعيف، سبك‌سر، سطحي و كسل‌كننده. زناني از آن دست كه «ليزاي بيچاره» كارامزين بود كه شايد بيشتر خوانندگان منتظر بودند، زودتر از صحنه رمان حذف شود تا بشود نفسي كشيد و از زير بار اين سنتي‌منتاليسم اغراق‌آميز رها شد. نخستين نويسنده‌اي كه جهان درون زنان را نيز ارج نهاد و تصويري فاخر از زن روس ارايه داد، پوشكين بود كه تاتيانا را در يوگني آنگين آفريد. زني اهل كتاب و طبيعت و تفكر و مهرباني. داستايفسكي نيز زناني تصوير كرده است كه در لحظات دشوار، دريچه نوري به روي قهرمانانش گشوده‌اند. سونيا، كاتيا و دونيا در جنايت و مكافات، همدردي و احترام آميخته به غم خواننده را برمي‌انگيزند. نيستيا در ابله را مي‌توان فهميد و بخشيد. تالستوي اما سر ستيزي طولاني با زنان دارد. حتي در آنا كارنينا كه خوانندگانش يكصدا صداقت، شجاعت و ساختارشكني آنا را تحسين مي‌كنند. سرانجام آنا زير قطار اصول اخلاقي تالستوي تكه‌تكه مي‌شود. اين در حالي است كه توصيفات تالستوي، خوانندگانش را شيفته آنا مي‌كند و بعد با يادآوري اينكه آنا از مرز اخلاق فراتر رفته، او را به نيستي محكوم مي‌كند. جرمي كه تالستوي، خود، پيش‌تر مرتكب شده و هرگز به خاطرش مجازات نشده بود. تالستوي زنان وابسته‌اي را مي‌پسندد كه وفاداري بي‌چون‌ و چرا و فداكاري هميشگي ويژگي اصلي‌شان باشد؛ زناني چون عزيز دل چخوف و پاشنكاي پدرسرگئي كه هر چند فاصله طولاني از هم دارند، اما در خودهيچ‌انگاري مشتركند. تالستوي در آثارش زنان قوي را براي مدت طولاني برنمي‌تابد. چخوف كه انسان كوچك و حقير و روزمره جامعه را به تصوير مي‌كشد، تفاوت چنداني ميان قهرمانان زن و مرد قائل نيست و دغدغه‌ اصلي‌اش «انسان» است. همين سير را مي‌توان در ادبيات قرن بيستم نيز تا حد زيادي مشاهده كرد. جز در آثار رئاليسم سوسياليستي كه ناگزير از معرفي زناني بودند كه بايد جامعه شوروي بر شانه آنها ساخته و انسان شورويايي در دامن‌شان پرورانده مي‌شد، زناني آرماني و ستودني. ظهور نويسندگان زن در روسيه از دهه‌هاي پاياني قرن بيستم و در نتيجه فراهم شدن امكان تحصيلات و حضور بيشتر در زندگي اجتماعي مشاهده مي‌شود. نويسندگاني چون ويكتوريا توكاروا، تاتيانا تالستايا، لودميلا اوليتسكايا، دينا روبينا، لودميلا پتروشفسكايا و ديگران كه مي‌توان گفت نثر زنانه را در ادبيات معاصر روسيه بنيان‌ نهاده‌اند. يكي از زنان نويسنده نه چندان پركار، اما بسيار ديده ‌شده در ادبيات معاصر روسيه، گوزل ياخينا است كه با رمان «زليخا چشم مي‌گشايد» به جامعه ادبي روسيه معرفي شد و به سرعت توانست به خاطر همين رمان، مهم‌ترين جوايز ادبي روسيه را از آن خود كند. نويسنده، رمان را از سرنوشت مادربزرگ خود الهام گرفته و در آن به توصيف بخشي از پيامدهاي سياست حكومت شوروي در سلب مالكيت فردي و دولتي‌سازي كشاورزي و تبعيد دهقانان صاحب زمين و دام به سيبري پرداخته است. زليخا، قهرمان داستان است؛ زني كه تا بوده، رنج برده و تمام خاطراتش با غم و تنهايي و تحقير همراه بوده‌ است. زني سرسخت و مقاوم كه حتي خودش هم باور نمي‌كند چشم در چشم مرگ دوخته، اما زندگي را برگزيده است. زني كه در دشوارترين شرايط ممكن براي يك انسان، فرزندي به دنيا مي‌آورد و در غيرانساني‌ترين محيط، تلاش مي‌كند يك انسان جديد تربيت كند. زليخا، مادري است كه تنها اميد زندگي‌اش، همان فرزند غيرمنتظره است، اما آن قدر قدرت دارد كه براي سعادت فرزندش، او را رها كند، در حالي كه باور دارد ممكن است ديگر هرگز نتواند فرزندش را ببيند. زليخا قرباني يك حكومت غيرانساني است. حكومتي كه انسان‌ها و دام‌ها را در يك رديف مي‌بيند و همزمان با مصادره زمين و دام، كرامت و شرافت آدميان را نيز به بند مي‌كشد و آنها را وادار مي‌كند تا آخرين حد تحمل و توان انساني را به نمايش بگذارند. زليخا، قرباني نظامي است كه ارزش‌هاي پوشالي‌اش از جان آدمي گرامي‌ترند و مي‌توان با دستاويز وفاداري به آرمان‌هاي ايدئولوژيكش، انسان‌ها را قرباني كرد. زليخا سكوت مي‌كند، اما تسليم نمي‌شود. مقاومت سرسختانه او در حالي كه مي‌خواهد يك انسان تمام‌عيار باشد با تمام خواسته‌هاي انساني و يك زن باشد با تمام زيبايي‌ها و نيازهايش، از او اسطوره‌اي مي‌سازد كه اتفاقا قرار نيست الگوي كسي باشد. الگو ساختن، رسالت نظام‌هاي ايدئولوژيك و توتاليتر است كه نيازمند انسان‌هايي يك‌شكل و يكسانند تا بتوانند به سادگي، روشي براي استثمارشان بيابند. زليخا اما اسطوره‌اي است كه اميد مي‌آفريند. زليخا در بي‌رحمانه‌ترين شرايط ايستادگي مي‌كند، اما از حركت و تلاش باز نمي‌ايستد. او اين باور را ايجاد مي‌كند كه انسان، هميشه مي‌تواند. هرگاه كه بخواهد.

*درباره رمان «زليخا چشم‌هايش را باز مي‌كند» نوشته گوزل ياخينا و ترجمه‌ زينب يونسي، برگزيده‌ سومين دوره جايزه‌ و نشان ابوالحسن نجفي

عضو هيات علمي زبان و ادبيات روس دانشگاه تهران

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون