• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4299 -
  • ۱۳۹۷ يکشنبه ۱۴ بهمن

يادي از پيش‌ترها، بلكه بماند

سيروس سعدونديان

عجب بي‌درمان دردي است نسيان زاده تسنه كه غبار فراموشي مي‌پاشد بر هر آن خاطره كم و بيش بر جاي سنوات ماضيه تا بزدايد شفافيت گونه‌گون تصاوير روزگاران رفته را از مخيله و ذهن؛ همان تيره غباري كه چون بنشيند بر لوح خاطر، بنشاند مهي متراكم بر همه دست يادي. دريغ كه بي‌درمان است و از آن هم گريزي نيست چندان، مگر به ضرب تمركز و تنگ كردن ديده و سعي در ديده دوختن بر پيش؛ داد كه اين كنش به نزول اشك انجامد حال يا از حدت و شدت سعي، يا بر حال زار در خويش در حين جد و جهد. و همين است حال و روز اين قلمزن به هذه‌الساعه كه مي‌كوشد از هزارتوي خاطره‌هاي كدر تل‌انبار ساليان موردي را برگزيند يادآور تلمذ در محضر شادروان استاد عباس زرياب‌خويي.

خوش روزگاري بود، به يقين كه جوان بودم و عطشان فراگيري. قريب نيم سده‌اي پيش‌تر بود. بيش و كم. استاد زرياب كار سترگ بازگرداندن اثر نولدكه ايرانيان و عرب‌ها را به پايان آورده و بازپسين نسخه حروفچيني به محضر ايشان ايفاد گشته بود محض بازخواني نهايي و تدارك فهرست اعلام. همين شد كه مرا آواز دادند محض انجام آن مهم در محضر خود و بيش و پيش از آن محض مساعدتي به حال و روز من دانشجو.

منزل استاد حول و حوش ميدان آزادي بود كه بدان‌گاه شهيادش مي‌گفتند. خانه‌اي بود دو اشكوبه كه دومين‌اش يكسر كتابخانه بود و مملو از برگدان‌هاي حاوي كاربرگه‌هاي پژوهشي استاد به ساليان. هفته‌اي 3 روز از صبح تا به قريب ظهر بدان جاي بودم در همان كار. استاد از نوشتار خويش مي‌خواندند و من نسخه مطبعي را وا مي‌رسيدم. پس آنگاه اسامي را تقرير مي‌فرمودند به هر صفحه‌اي و اين بنده نيز به تحرير آن اسما بودم بر برگه‌هاي كوچك مختص بدان امر، به هرازگاه مكثي فرموده و توضيح روشنگري درمي‌افزودند بر گفتار خويش، تنها و تنها محض آموزش بدين بنده.

در تمامي آن سه چهار ساعت، استاد به هر از چند به امري مبادرت مي‌ورزيدند كه عين بزرگواري ايشان بود و موجب شرمساري هر بار حقير: پذيرايي از من دانشجو به چاي و شيريني و ميوه كه پيوسته حاضر بود بر ميز از همه دستي. تعارف نبود تنها كه معتاد ديرين ما جماعت است؛ نه، پذيرايي بود، به تام و تمام. شگفت‌تر از اين به گاه پايان كار در مي‌رسيد به هر روز كه ايضا در نهايت بزرگواري و شاگردنوازي برمي‌خاستند، پژوي‌ 504 كاهويي خود را روشن كرده و مرا تا حياط دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، درست مقابل پله‌هاي ورودي، مي‌رساندند و خود به دولت‌سراي خويش بازمي‌گشتند.

آن علو طبع و ارج گذاردن بر هر آن آدمي را، از خود تا به كلان، جز در سلوك استاد زرياب‌خويي نيافتم در احدي به روزگاران، خداي‌شان رحمت كناد؛ به فرموده مولانا:

اي غايب از اين محضر، از مات سلام‌الله

وي از همه حاضرتر، از مات سلام‌الله

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون