آيا تنها در خطر انقراض اعلام كردن جمعيتها، براي حفاظت از آنها كافي است؟
مشكلات انقراض در ايران
رضا گلجاني
فرآيند در خطر انقراض لقب دادن جمعيتها و گونهها در محيطزيست يكي از مهمترين وظايف مديران حياتوحش است. اين فرآيند، فرآيندي حساس و مخاطرهآميز است چون در خطر انقراض لقب دادن يك گونه به معني متوقف كردن يا اصلاح تمام كاربريهاي سرزميني است كه بقا گونه يا جمعيت را در خطر مياندازد. از سوي ديگر حفاظت از آنگونه به اولويت دستگاههاي مسوول تبديل شده و امكانات و بودجههاي حفاظتي با وزن بيشتري به آن گونه اختصاص مييابد. از آنجايي كه در خطر انقراض لقب دادن يك گونه يا جمعيت باعث تعديل در بودجه حفاظتي ساير جمعيتها يا گونهها ميشود و
از سويي نميتوان تا ابد براي حفاظت ويژه از يك گونه پول خرج كرد، براي در خطر انقراض لقب دادن و همچنين خارج كردن يك گونه يا جمعيت از ليست در خطر انقراض معيارهايي وجود دارد:
چه تعداد از جمعيت يك گونه و در چه مساحتي از زيستگاه واجد شرايط در خطر انقراض هستند؟
جمعيت و مساحت زيستگاه بايد به چه حدي برسد كه يك گونه يا جمعيت از ليست در خطر انقراض خارج شود؟
برنامه مديريتي براي خارج كردن يك گونه از ليست در خطر انقراض چيست؟ در كشورهاي پيشگام در امر حفاظت از حياتوحش، در خطر انقراض لقب دادن گونهها يك برنامه موقت با هدف خارج كردن گونه از ليست در خطر انقراض است. دولتها هيچگاه
يك گونه را در خطر انقراض و تحت حمايت قانون گونههاي در خطر انقراض قرار نميدهند مگر اينكه:
دلايل كافي و قانوني براي لقب دادن وجود داشته باشد.
معيار مناسب براي خارج كردن گونه يا جمعيت از ليست در خطر انقراض وجود داشته باشد.
يك برنامه مدون مديريتي براي احياي جمعيت و نيل به معيار خارج كردن از ليست در خطر انقراض تدوين شده باشد.
اما در ايران به دليل عدم وجود يك نظام مدون براي در خطر انقراض لقب دادن گونهها و جمعيتها مشكلات زير به وجود آمده است: سردرگمي در بودجههاي حفاظتي: اولا در ايران تنها گونهها در خطر انقراض اعلام ميشود نه جمعيت. در رويكردهاي نوين حفاظتي اين جمعيتها يا زير گونهها هستند كه در خطر انقراض اعلام ميشوند، زيرا جمعيت يك گونه در يك منطقه ميتواند فراوان و در منطقهاي ديگر نادر باشد. مثلا جمعيت آهوان غرب زاگرس يا قوچ و ميشهاي زاگرس به عنوان جمعيتهاي مجزا از جمعيتهاي فلات مركزي ميتوانند روند تكاملي زيستشناختي مجزايي داشته باشند. براي شناسايي زير گونهها نيز معيارهاي مختلفي وجود دارد. عدم وجود معيار براي در خطر انقراض لقب دادن سبب ميشود مثلا گونهاي مانند خرس سياه در سايه جو احساسي به وجود آمده براي پلنگ، در تخصيص بودجههاي حفاظتي مظلوم واقع شود. كماهميت شدن لقب در خطر انقراض: وقتي تمام گونهها و جمعيتها را بدون داشتن دليل علمي در خطر انقراض بناميم، آنگاه متوقف كردن فعاليتهاي معارض با احياي جمعيت غيرممكن ميشود زيرا نميتوان اقتصاد كشور را براي يك اما و اگر و در مقياس ملي مختل كرد. لذا شناسايي گونهها و جمعيتهاي واقعا در خطر انقراض مفهوم حفاظت را از حالت انتزاعي به منطقي تبديل ميكند. عدم وجود هدف و برنامه: در خطر انقراض قرار دادن گونهها و جمعيتها بايد يك برنامه موقت باشد كه پس از رسيدن جمعيت به حد نصاب بايد اين لقب از آنها گرفته شود. عدم وجود معيار براي خارج كردن گونهها از ليست در خطر انقراض سبب بيهدف شدن فعاليتهاي حفاظتي ميشود. نميتوان تا ابد از ساختن كارخانه يا توسعه كشاورزي و غيره جلوگيري كرد. بازنگري در ليست گونههاي در خطر انقراض و تعريف معيارهاي مناسب براي قرار دادن و خارج كردن گونهها از اين ليست و تدوين قانون حفاظت از گونههاي در خطر انقراض ميتواند از اولويتهاي بخش طبيعي سازمان محيطزيست باشد.