اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زندهیاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر میشد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.
آنچه گذشت:
تهمتن با دلی پر شوق و امید
برون آمد ز منزل در شب عید
به بازار و خیابانها گذر کرد
به دکان و به کالاها نظر کرد...
سه روز و چار شب افتاد مدهوش
نه عقل و نه زبان، نه چشم و نه گوش
ولیکن کمکم از الطاف یزدان
بلند از جا شد آن شمشیر برّان
سحر چون سرکشد خورشید تابان
حسین و گرز و میدانِ قدرخان!
قسمت سیزدهم:
به حرکت درآمدن لشکر جرار برای نبرد با حسین نامدار؛
بکوب ای طبلزن بر طبل خود چوب
بزن شیپورچی، شیپور آشوب
علمداران! علمها برفرازید
سواران! اسب در میدان بتازید
به حکم حضرت داروغهباشی
به خط دشتبان، ای فوج کاشی!
قدم رو! جانب پایینمحله
بدو! تا آنور انبار غله
به حال دستفنگ، اما خزیده
مراقب، چون شغال مرغدیده
جلوداران، به کف تیغ و سپرها
به دنبال گروه دیدهورها
کمانداران، ز پشت برج و سنگر
کمنداندازها از سوی دیگر
ز یک جانب، گروه حمله با گاز
ز یکسو دسته نارنجکانداز
جت جنگیده با غرش ز بالا
ز پایین، تانکهای فرد اعلا
همه آماده و هوشیار باشید
نگهبان در و دیوار باشید
ببینید از کدامین روزن در
حسین کرد بیرون میکشد سر؟
به محض دیدنش از دور و نزدیک
به سوی او بفرمایید شلیک
برای حمله، یک گردان پردل
مجهز شد به تجهیزات کامل
مرکب گشته از صنف سهگانه
پیاده با سوار و توپخانه
قسمت چهاردهم:
اعتصاب غذای عمومی در دنیا و مافیها و اعتراض دستهجمعی خلق اولین و آخرین نسبت به تعویق داستان حسین کرد:
به نام مخلص از اقطار دنیا
رسیده نامهها با خط خوانا
نهتنها مال هفتاقلیم عالم
نهتنها از بهشت و از جهنم
رسیده نامه تهدید و توبیخ
ز ماه و زهره و نپتون و مریخ
به جوف نامهها یک رشته طومار
در آن طومار، امضاهای بسیار
نه آن طومارهای پشت برزن
که هم سرکار میدانی و هم من
ز جابلقای پر افسون و اسرار
ز پشت کوه قاف و شهر سگسار
به خط رومی و میخی و چینی
به خط آسمانی و زمینی
به لفظ هندی و ترکی و زنگی
همه با اصطلاحات فرنگی
که به به، چشم ما روشن، فلانی!
تو و با دوستان نامهربانی؟
تو و اینقدر بدقولی نمودن؟
تو و اینقدر ابنالوقت بودن؟
تو و اینجور دررفتن ز میدان؟
تو و اینطور نقض عهد و پیمان؟
مگر خواهش نکردیم از تو صدبار
که ما را بی حسین کرد نگذار؟
مگر تصمیم تو خواب و خیاله؟
مگر قول تو هم، قول رجاله؟
چرا یکهفته نگشودی زبان را؟
چرا تعطیل کردی داستان را؟
چرا بگذاشتی در سال جاری
همه خوانندگان را در خماری؟
چرا ساز مخالف ساز کردی؟
چرا اینقدر بر ما ناز کردی؟
«اگرچه ناز تو جان تازه دارد»
خلاف قول هم اندازه دارد!
نمیدانی که ما تا زنده هستیم
حسین کردها را میپرستیم؟
برای هرکه دارای حیات است
حسین کرد، جزو واجبات است!
برای هرکه قلبش صاف و خوب است
حسین کرد، محبوب القلوب است
اگر کار تو شد اینبار تعطیل
ندادی داستان را طول و تفصیل
نیاوردی تهمتن را به میدان
نکردی روبهرویش با قدرخان
تو را از شاعری معزول سازیم
به شغل دیگری مشغول سازیم
ادامه دارد