• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4346 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۲۹ فروردين

همه ما اژدها مي‌شويم

نازنين متين‌نيا

چند وقت پيش از دستم در رفت و اظهارنظري در حوزه موسيقي و توييتر كردم. نوشتم كه مژگان شجريان صداي گرم و درخشاني دارد و شايد اگر شرايط براي او هم ‌مانند برادرش يكسان بود، احتمالا ميراث‌دار پدرش مي‌شد. من خودم را كارشناس فني حوزه موسيقي نمي‌دانم؛ مخاطب عام هستم. سليقه و خوش آمدن و نيامدن در حين گوش دادن به يك اثر برايم مهم است و ديگر هيچ. دوستاني هم دارم خبره اين حوزه؛ از آهنگساز تا منتقد جدي موسيقي. توييت را همين‌طوري نوشتم، براي خودم و دوستان مشتركم. اما اتفاق عجيبي رخ داد. براي اولين‌بار در زندگي مجازي‌ام، در معرض واكنش‌هاي عصبي، تند و تلخ قرار گرفتم. عده‌اي معترض شدند كه اين خانم شجريان به اسم پدر حسابي رانت‌خواري كرده و لازم نيست نگران استعدادهايش باشم. عده‌اي فحش دادند كه چرا مي‌خواهم «فمينيست» الكي باشم و از هر چيزي يك جرياني مي‌سازم. عده‌اي نگران‌تر از خود خانواده شجريان و همايون‌خان شجريان توييت را توهين به خواننده مورد علاقه‌شان دانستند و با لحني تند و عصبي اعتراض كردند. از انصاف اگر نگذرم، بودند آدم‌هايي كه توييت را دوست داشتند يا اگر منتقد به حرف‌هايم بودند، با منطق و دوستي، حرف‌شان را زدند و نظرشان را گفتند. در ميان اين هياهو، در موقعيت جالبي به‌ سر مي‌بردم. نشسته بودم يك گوشه به تماشا و بررسي نظرها و واكنش‌ها. اعتراف مي‌كنم كه گاهي هم از حجم دشنام‌ها رنجيده مي‌شدم و ته دلم ناراحت كه «خب، مگر چه گفتم؟» كمي كه گذشت، توييت من لابه‌لاي بقيه نوشته‌ها گم شد و حجم فحش‌ها هم كم شد و آرام آرام تمام. تاب‌آوري من در محيط مجازي، به دليل شغل روزنامه‌نگاري و درگيري هميشگي با مخاطب هم در آرام شدن جو بي‌تاثير نبود. مي‌دانم كه تحسين هميشگي نيست، منتقدها ممكن است بي‌رحم باشند، مخاطب هميشه راضي نيست و سوءبرداشت از يك نوشته هم بسيار زياد است؛ آن ‌هم در محيطي مانند توييتر كه نوشته‌ها كوتاه است، مخاطب معمولا درگير يك دوقطبي سياه و سفيد است و اينها باعث مي‌شود تا حرف و نظرت گاهي الكن باشد و به بيراهه رود. گذشت. كمي بعد عكسي منتشر كردم از دختر خانمي كه در حاشيه درياچه چيتگر مشغول كتاب خواندن است. عكس را از پشت‌ سر گرفتم و صورت اين خانم واضح نبود. اما يك لحظه با خودم فكر كردم اگر من‌ در اين شرايط بودم، چنين خلوتي خودم با خودم داشتم و يك ‌نفر از من عكس مي‌گرفت، دلم مي‌خواست كه براي انتشارش از من اجازه بگيرد. همين شد كه رفتم جلو از او براي انتشار عكس در فضاي مجازي اجازه گرفتم. خوشبختانه اجازه داد. عكس را با توضيح اينكه اجازه گرفتم، منتشر كردم. دو، سه نفر از رفقاي عكاس آمدند و بابت عكس و اجازه‌اي كه گرفتم «لايكي» زدند و «منشني» تشكري دادند. تا اينجا همه ‌چيز عادي بود. اما يك «منشن» عجيب داشتم از كاربري ناشناس. كاربري كه مشكلش اجازه من براي عكس بود و در واقع دعوا داشت كه چرا همه ‌چيز را با هم «قاطي» مي‌كنيم و براي گرفتن چنين عكس «اجتماعي» اجازه مي‌گيريم. جوابش را ندادم. حسابي تعجب كرده و مانده بودم: «بالاخره چه كار كنم؟ اجازه بگيرم مي‌گويند چرا اجازه گرفتي. نگيرم هم كه ديدم با ديگراني دعوا كردند و حتي فحش و دشنام دادند كه چرا اجازه نگرفتي».

اعتراف مي‌كنم، جواب ندادنم از سربي‌حوصلگي بود. فكر كردم حالا يك‌ چيزي مي‌گويم و بعد مي‌آيد دوباره جواب مي‌دهد و ممكن است قصه «شجريان» تكرار شود و خب، چه كاري است كه خودم را در همچين دردسري بيندازم و بهتر است كه بگذرم تا بگذرد.

من گذشتم و گذشت. اما آنچه از روال جاري و روزمره در فضاي مجازي مي‌بينيم، اين است كه درصد كمي از آدم‌ها شبيه من مي‌گذرند تا بگذرند. براي اين آدم‌ها چالش در فضاي مجازي جزيي از سرشت حضورشان در اين عالم است و انگار اگر يك روز منتقد نباشند يا منتقدي نداشته باشند، روزشان شب نمي‌شود. آدم‌هاي زيادي را هم مي‌شناسم كه از اين موقعيت استفاده مي‌كنند تا «فالوئر» جذب كنند؛ مثلا دوستي دارم كه اعتراف كرده هر وقت مي‌بينيد فالوئرهايش كم شده، يك توييت مخالف‌خوان مي‌گذارد تا روند جذب فالوئرش به حالت قبلي بازگردد و از قافله محبوب‌ها و «سلبريتي»هاي مجازي عقب نماند. قضاوتي درباره اين آدم‌ها و زندگي‌شان ندارم، اما يك سوال مهم اين روزها ذهنم را درگير كرده و آن‌ هم افزايش علاقه ما به چالش، درگيري و بحران است. اگر دقيق نگاه كنيم، خبرهاي بحراني زودتر و بيشتر ديده مي‌شوند تا خبرهايي درباره اتفاق‌هاي خوب. توييت‌هايي كه «فحش»خور دارند و قابليت نقد و چالش و دعوا بيشتر ريتوييت مي‌شوند تا يك توييت ساده با حرفي به دردبخور و قابل تامل. اگر مخالف باشي، بيشتر ديده مي‌شوي تا آدمي اهل صلح و مدارا. مهم نيست سوادت چقدر است، كجا كار كردي يا در ساخت اين جامعه گيج و گنگ در حال تغيير و گذر از سنت به مدرنيته، چقدر تلاش كرده باشي، مهم اين است كه به چه كسي فحش مي‌دهي، چرا فحش مي‌دهي و چقدر حاضري به اين طبل چالش، عصبيت و تلخي بكوبي. اگر پايه باشي و مخالف‌خوان، دير يا زود ديده مي‌شوي. ديده شدني كه تبديل به يك حسن شده و آرام آرام همه ما را شبيه خودش تبديل به يك اژدهاي هميشه بدخلق، آتش به دهان و ترسناك مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون