نقطه عطف
سیداکبر میرجعفری
(با رخصت از حضرت حافظ که فرمود:
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست؟)
پشت در گفت که پرونده بیمار کجاست؟
بعد وارد شد و پرسید پرستار کجاست؟
- آه دکتر! کمرم! کتفم! پایم! دستم!
(تازه فهمید که تختِ من بیمار کجاست)
دکتر از حال من و شغل شریفم پرسید
گفتم: آقا به خدا شغل کجا؟ کار کجاست؟
صبحها کارگرم، عصر ولی باربرم
به مسیرم بخورد، میبرمش، بار کجاست؟
روزگاریست منِ بیکس و یاران عزیز
سر کاریم، سر کار، ولی کار کجاست؟
نقطه عطف در این حادثه یک نقطه که نیست
آنقدَر هست که انگار نه انگار کجاست؟
پشت بازار حراج است، دل عاشق را
میفروشند به یک غاز، خریدار کجاست؟
شاید این قصه شنیدید: «به دیوار که خورد
رفت با دست نشان داد که دیوار کجاست»
باید البته قطار از خط خارج بشود
تا بپرسند که دهقان فداکار کجاست
بعد میمیرد و یکروز یکی میپرسد:
ای نسیم سحری مقبره یار کجاست؟
ول نکن من را!
حسین رضوی فرد
سال نو این بنده را تعدیل کن
بنده را یارب! به گُل تبدیل کن
بوتهام را خار و خس برداشته
من هَرس کردم، تو هم پابیل کن
باغبانی تو! بیانم کفر نیست
حرفهایم را خودت تأویل کن
وزن شعرم را میان شعرها
فاعلاتن فاعلاتن فیل کن
آرزوها دارم و هستم جوان
آرزوهای مرا تکمیل کن
بنده را یکباره در این سال خوک
لایق توفیقهای ذیل! کن:
تا شوم از عدل و قسط و داد پُر
دفتر اقساط من را سیل کن
تا نبینم اختلاس دیگری
بانکها را سال نو تعطیل کن
موضع حساس دشمن را بزن
موضعش را پاشنه آشیل کن
وضع حساس کنونی را ببین
آیهای در شأن ما تنزیل کن
یا به من شیپور رحمانی بده
سردبیر صور اسرافیل کن
درنیاور دخل امسال مرا
دخل امسال مرا تسهیل کن
حال و روز دشمنان بنده را
مثل عهد شاه، هردمبیل کن
ظالمانی را که خارج میزنند
زودتر محشور با چرچیل کن
این حقیر خویش را چون آن جناب
سوگُلی در چشم عزرائیل کن
هر زمان از عشق توخالی شدم
بنده را با زلزله، منجیل کن
تا نیاید بوی قحط قافیه
کیک طنزم را پر از وانیل کن
یا مقلّب یا مدبّر یا مُحَو-
ول نکن من را، مرا تحویل کن
...