• ۱۴۰۳ جمعه ۲۵ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4350 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۵ ارديبهشت

كتاب مستطاب حسین كرد شبستري/ 12

ابوتراب جلی

اشاره: «کتاب مستطاب حسین کرد شبستری»، از یادگاران زنده‌یاد استاد «ابوتراب جلی» است که چند دهه پیش با اسم مستعار «فلانی» و در قالب پاورقی، در نشریه فکاهی «توفیق» منتشر می‌شد. هر هفته، طنز منظوم و شیرین جناب جلی را در ستون «طنز مستطاب» بخوانید.

 

قسمت بیستم؛

نامه جوابیه عبد الاحقر الفانی، فلانی، به تهمتن ثانی، حسین كرد شبستری:

ز شهر ری الی شهر شبستر

دم میدان، سرای مش غضنفر

حضور حضرت مستغنی‌القاب

جناب مستطاب قدسی‌آداب

حسین كرد، دامت اقتداره

یل مشهور، زیدت افتخاره

پس از تقدیم اخلاص و ارادت

دعا و بندگی بر حسب عادت

الهی از ملالت باد خالی

وجود اكرم ذی‌جود عالی

اگر جویای حال بنده باشی

به یاد بنده شرمنده باشی

ملالی نیست غیر از دوری تو

دل من خون شد از مهجوری تو

گرامی نامه‌ات آمد به دستم

شراب اشتیاقت كرد مستم

شدم از خواندنش آن‌قدر شنگول

كه شخص تنگدست از دیدن پول

بخواندم نامه را با شوق و رغبت

ز بای بسمله تا تای تمت

بیاناتت همه لطف و صفا بود

صدای تو صدای آشنا بود

ولی می‌آمد از آن بوی تهدید

تنم لرزید از آن تهدید چون بید

كه گر بینم فلانی را به جایی

بیارم بر سر ایشان بلایی

كه اندر داستان‌ها بازگویند

به ضرب طبل و بانگ ساز گویند

برای جنگ ما را برگزیدی؟

از این دیوار، كوته‌تر ندیدی؟

من آن بیدم كه می‌لرزم ز هر باد

مكن فوتم، وگرنه می‌زنم داد

مكن مشتی گره از بهر بنده

مرا بی مشت، بشكسته‌ست دنده

ز سر بیرون نما فكر عذابم

تهمتن جان! مگر من شاخ گابم؟!

اگر مردی، ز مردان نیستی كم

نشانی داری از مردان عالم

برو دخل قدرخان را بیاور

كه از بهرت مجهز كرده لشكر

 

حكایت:

در آن عصری كه […] بود

جدالی آسمان را با زمین بود

تگرگ از ابر می‌بارید چون تیر

كه بودی وزن هر یك‌دانه، یك سیر

تگرگی تند و تیز آمد ز بالا

بزد محكم به فرق طاس[…]

سر او را شكست و خون روان شد

از آن خون، ریش […] ارغوان شد

به درد آمد دلش از این تصادف

به سوی خانه آمد بی‌توقف

ز سنگ خاره آنجا هاونی داشت

دوید و دسته‌اش را زود برداشت

به زیر آسمان بگرفت آن را

به صد ناراحتی، گفت آسمان را:

«هنر نبوَد شكستن كله من

اگر مردی، سر این دسته بشكن!»

تو هم از پهلوان شیر صولت

به دنیا صاحب اقبال و دولت

در اینجا با وجود این حریفان

چرا سرشاخ گشتی با ضعیفان؟

مگس‌وزنم من از باریكی تن

تو هستی كرگدن‌وزن ای تهمتن!

مگس با كرگدن كشتی بگیرد؟!

خرد این كشمكش را كی پذیرد؟

اصولا در چنین دور و زمانه

نباشد جنگ، كاری عاقلانه

بیا تا جمله با هم یار باشیم

نه با هم بر سر پیكار باشیم

و گر با جنگ بستی عهد و پیمان

بفرما! این تو و این هم قدرخان!

 

قسمت بیست و یكم؛

هركس داند، داند و هركس نداند، بگویم تا بداند: منم یكه‌تاز عرصه میدان، یادگار رستم دستان، جانشین سام نریمان، نبیره ببرازخان فیل‌دندان، حسین كرد شبستری:

تهمتن زد میان چارسو جفت

«قضا، هم خنده زد، هم آفرین گفت»

كلاهی از نمد بنهاد بر سر

دو پر چسبانده از بال كبوتر

قبایی از قدك بنمود بر تن

شكسته از دو جانب، طرف دامن

تهمتن دست‌ها را بر كمر زد

ز غیرت از جگر، یك نعره برزد

صدای او به كوه و دشت پیچید

ز آذربایجان تا رشت پیچید

تو گفتی غرش بمب اتم بود

كه شد دنیا پر از گاز و پر از دود

ادامه دارد

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون