آزموده را آزمودن
كاوه گرايلي
انتشار ویدئوی خواندن دستهجمعی آهنگ یک خواننده جوان توسط گروههایی از دانشآموزان در مدارس کشور، اگرچه پدیده نسبتاً جدیدی است اما شاهدی دوباره بر چند واقعیت تجربه شده و قدیمی است.
۱- گرایش نوجوانان و کودکان به موسیقی و آثار فرهنگی سطح پایین و نامناسب برای سن آنها، نه ناشی از سیاستهای باز و یا سهلگیری در حیطههای اجتماعی و فرهنگی که اتفاقاً نتیجه سختگیریها و نیز بستن عرصههای مناسب برای حضور محصولات و فعالان فرهنگی در جامعه است. وقتی سرمایههای فرهنگی و هنری کشور نه تنها راهی به صدا و سیما ندارند بلکه علیه آنها برنامه نیز ساخته میشود؛ وقتی صدا و سیما با پرهیز از نمایش سازهای ایرانی و کلاسیک مدام پردهپوشی میکند؛ وقتی در مدارس، هیچ آموزشی درباره موسیقی داده نمیشود و اساساً در کشور با موسیقی مانند فرزندی نامشروع برخورد میشود که کسی مایل به پذیرفتن مسوولیتش نیست و صرفا از سر ناچاری وجود دارد، در چنین شرایطی نیاز جوانان به شنیدن موسیقی از بین نمیرود فقط به سمت نوعی از موسیقی سوق پیدا میکند که در دیگر رسانهها مدام در معرض آن هستند.
۲- با همین الگو، نیاز کودکان و جوانان به شادی و تجربههای لذتبخش جمعی نیز خواستی غیرقابل انکار است که تابع بخشنامه نمیشود و سرکوب و ایجاد محدودیتهای تصنعی برای این نیاز طبیعی، صرفا راه را بر اجابت این نیاز از راههای دیگر میگشاید. سیاستهای تحکمآمیز نهایتا گرایش به عصیانگری را افزایش میدهد و ادامه این شیوه کار را به جایی میکشاند که جوانان به نشانه واکنش، به هر چیزی که مورد تایید نظام ارزشی تحکم شده نباشد تن میدهند تا اعتراض خود را به سیاستهای دیکته شده نشان دهند؛ فارغ از آنکه این کار چه آسیبهایی برای ذهن و روان آنها داشته باشد.
۳- البته گرایش نوجوانان به موسیقیهای سطح پایین به معنای آن نیست که این علاقه الزاما در سنین بالاتر هم ادامه خواهد یافت. بخشی از این گرایش ناشی از هیجانات کودکی و نوجوانی است و فراهم کردن زمینههای آموزش و رشد فرهنگی کودکان و نوجوانان حتما میتواند منجر به تغییر ذائقه آنها شود. ضمن اینکه موسیقی مناسب برای کودکان و نوجوانان الزاما قرار نیست با موسیقیای که افراد بزرگسال گوش میدهند یکی باشد. اما حتما موسیقیهای مناسب متنوعی برای نوجوانان و کودکان نیز وجود دارد که ضمن سرگرمکنندگی، هم منجر به آموزش و تربیت گوش و ذوق موسیقایی آنها شود و هم از لحاظ فرهنگی و اجتماعی برایشان آموزنده باشد. البته در این مورد علاوه بر نهادهای رسمی، خانوادهها نیز نقش و مسوولیت قابل توجهی دارند.
۴- از طرفی، گرایش به محصولات سطح پایین فرهنگی پدیدهای مختص به جوانان و نوجوانان و همینطور ایران نیست و در ردههای سنی گوناگون و در بسیاری کشورها رایج است. علاقه به موسیقی، فیلم و سریالی که صرفا سرگرمکننده باشد و با دم دستیترین وجهی منجر به لذت آنی مخاطب بشود، در جوامع دیگر نیز وجود دارد. دلایل این پدیده خود نیاز به بررسی جداگانهای دارد که میتوان با تفکری انتقادی ذیل مفهوم «صنعت فرهنگ» به آن پرداخت. اما در ایران علاوه بر آن پدیده عام، به طور خاص نیز، سیاستهای مبتنی بر اِعمال محدودیت و اجبار و همینطور راه نداشتن چهرههای معتبر فرهنگی و کارشناسان اجتماعی به فراگیرترین رسانه کشور(صدا و سیما)، دو عاملیاند که زمینه را برای رشد و حضور محصولات فرهنگی سطح پایین بیش از پیش فراهم میکنند.
۵- خطرناکترین مواجهه با رخداد اخیر این است که تصمیمسازان، سیاستگذاران و مسوولین کشور گمان کنند که این وضعیت ناشی از سختگیریهای کم در حوزه فرهنگ است. در حالیکه یکی از مهمترین دلایل وضعیت پرآسیب کنونی جامعه، رویکرد و نگاه دستوری و تحکمآمیز به فرهنگ و آموزش است. اساسا حیطه فرهنگ با «اجبار» همنشینی ندارد و سیاستهاي آمرانه در آن «مطلوب» نخواهد بود. بماند که در این سالها با حضور رسانههای نوظهور از قبیل شبکههای ماهوارهای و شبکههای اجتماعی، این جنس تحکم و اعمال قدرت، اصولاً «ممکن» هم نیست و صرفا نتایجی برعکس دارد. برای اصلاح این وضعیت کافیست به جای روشهای سلبی و مانعافکنی برای جوانان، زمینههای آشنایی و آموزش آنها با مبانی موسیقی و آثار با کیفیت هنری و امکانات لازم برای فعالیت افراد خبره فرهنگی و هنری در رسانههای رسمی و مدارس کشور فراهم شود.