فراتر از يك داستان ترسناك
مرتضي ميرحسيني
انتشار رمان دراكولا: سال 1897 ميلادي در چنين روزي، داستاني به نام دراكولا از برام استوكر نويسنده ايرلندي منتشر شد كه هنوز هم بعد از گذشت بيش از يكصد و بيست سال از زمان انتشار، مهمترين و برجستهترين اثر در نوع خود محسوب ميشود. دراكولا هيولايي خونآشام با ظاهري شبيه به انسان است كه در جستوجوي خون تازه از روماني به انگليس ميرود و وحشت و هراس را هم با خود به آنجا ميبرد. اما آنهايي كه طعمه دراكولا ميشوند ـ دستكم به آن شكل مرسوم و معمول ـ نميميرند و بعد از چند شبانهروز بيهوشي از خواب برميخيزند و با كمي تغيير به جامعه برميگردند. داستان با چيرگي ترس و بيشتر از آن ابهام بر شخصيتهاي داستان به اوج ميرسد؛ آنها نه ميدانند با چه موجودي سروكار دارند و نه حتي توضيح قانعكنندهاي براي اتفاقات اخير زندگيشان پيدا ميكنند. تا اينكه دانشمندي هلندي به نام آبراهام ونهلسينگ از راه ميرسد و به پرسشهاي فراواني كه يكي پس از ديگري در ذهن شخصيتهاي اصلي- و البته خواننده- داستان انباشته شده است، پاسخ ميدهد. اين اثر برام استوكر «چيزي فراتر از يك داستان ترسناك» توصيف و همان زمان و بعدها تفسيرهاي زيادي بر آن نوشته شد. اما دراكولا بيش از هر چيز، داستان ترس انسان از ناشناختهها و ناتواني او در مقابله با چيزهايي است كه در قلمرو دانش و آگاهي جاي نميگيرند. فقط يك راه براي مقابله با اين ترس و غلبه بر آن وجود دارد و آن پناه بردن به دانش و توسعه مرزهاي آن تا كشف همه ناشناختههاست. دراكولا به قلمرو شب و تاريكي و ابهام تعلق دارد و هماورد او، پروفسور ونهلسينگ مرد دانش و روشني و آگاهي است و داستان برام استوكر ماجراي تقابل ميان اين دو را روايت ميكند؛ آن هم نه به شكل خطي و سرراست،كه از لابهلاي نامهها و نوشتههاي دفترچه خاطرات شخصيتها و بريده روزنامهها. استوكر زمان انتشار اين داستان پنجاه ساله بود و در لندن زندگي ميكرد. وي پيش از شروع به كار نوشتن دراكولا، هفت سال درباره فرهنگ عامه و خرافههاي رايج مردم اروپا به ويژه افسانهها و قصههاي مرتبط با اين هيولاي خونآشام تحقيق كرد و گويا همان سالها بود كه فكر اصلي و محوري داستان، يعني تقابل ميان تاريكي جهل و خرافه با روشني دانش و آگاهي در ذهنش شكل گرفت.
همچنين: تولد الكساندر پوشكين، شاعر روس؛ او آغازگر دوران تازهاي در ادبيات روسيه و از نظر بسياري بزرگترين شاعر تاريخ كشورش محسوب ميشود (1799)؛ فاجعه ورزشگاه ناسيونال ليما، در بازي فوتبال ميان پرو و آرژانتين؛ اين بازي يكي از بازيهاي انتخابي المپيك توكيو بود و سه امتياز آن براي ميزبان، يعني پرو اهميت حياتي داشت. تماشاگران پرويي كه از تصميمات داور خشمگين بودند، بازي را به آشوب كشيدند و پليس مجبور به دخالت شد. در درگيريهاي آن روز 328 نفر جان خود را از دست دادند. اين حادثه در صدر فهرست بدترين فجايع تاريخ فوتبال جاي دارد (1964)؛ پرتلفاتترين حادثه سقوط هواپيما در تاريخ هواپيمايي امريكا؛ اين هواپيما قرار بود از شيكاگو به لسآنجلس پرواز كند، اما چند لحظه بعد از برخاستن از زمين دچار نقص فني شد و در همان فرودگاه سقوط كرد. در اين سقوط 273 نفر (13 خدمه و 258 مسافر و 2 نفر روي زمين) جان خود را از دست دادند (1979).