نگاهي به چند روايت ادبياتي و سينمايي
همسركشي، نسخههاي قبلي
احسان رضايي
بورخس داستان «مزاحم» را با اين توصيه از كتاب دوم شموئيل (از كتابهاي عهد عتيق) شروع كرده: «درگذشتن از عشق زنان.» ماجراي آن داستان كشتن معشوقهاي است كه هر دو برادر به او دل باخته بودند و حالا اين حذف تنها راه باقيمانده براي حفظ برادريشان است؛ اتفاقي شبيه به همسركشي. در تاريخ، ماجراهاي متعددي از كشته شدن همسران به دست همديگر هست و سياهه مرداني كه بدون توجه به آن توصيه، ازدواجي را شروع كرده ولي از عشقشان نتوانستهاند مراقبت كنند و عاقبتالامر زنشان را كشتهاند، فهرست طولاني است كه از كمبوجيه دوم هخامنشي فاتح مصر تا لويي آلتوسر فيلسوف چپگرا در آن حضور دارند. در سينما، شاخصترين اثر در مورد كشتن همسر، «پنجره عقبي» آلفرد هيچكاك است كه در آن يك عكاس خبري كه پايش شكسته از روي ويلچرش راز جنايت همسايهاش را ميفهمد. معروفترين روايت از همسركشي در ادبيات هم مربوط ميشود به نمايشنامه «اُتللو مغربي در ونيز» شكسپير. جايي كه اتللو به اغواي ياگو، به همسرش دزدمونا مشكوك ميشود و او را
به خاطر يك دستمال ميكشد و ياگو هم كه همه اين داستانها را به خاطر شك به رابطه اتللو و زن خودش اميليا به راه انداخته هم با همسرش همين ميكند. در داستانهاي پليسي هم همسركشي زياد داريم. يكي از كساني كه بيشترين نمونهها را در آثارش آورده، آگاتا كريستي است كه بازتاب زندگي ناآرامش با همسر اولش را در داستانهاي متعددي ميشود خواند، بهخصوص رمان «قتل بر كرانه نيل» كه هركول پوآرو، معماي كشته شدن يك تازهعروس به دست همسرش در پي شكل گرفتن يك مثلث عشقي را حل ميكند. نكتهاش اينجاست كه آرچيبالد كريستي، همسر اول آگاتا كريستي مصرشناس معروفي بوده و براي ماهعسل او را به سرزمين فراعنه برده بود، اما بيشترين داستانها در مورد كشتن زنان مربوط به ماجراهاي هانري هشتم، پادشاه انگلستان است. هانري اول در زمان شاهزادگي مجبور شده با عروس برادرش، يعني كاترين آراگورن وصلت كند. اين بود كه بعد از رسيدن به شاهي، به بهانه اينكه كاترين اولاد ذكوري برايش نياورده، خواست او را طلاق بدهد. البته كه كليسا اين اجازه را به او نميداد و وزيرش، توماس مور كه كتاب «يوتوپيا» را در ذكر آرمانشهر فلاسفه نوشته هم موي دماغش بود. پس شاه با واتيكان بههم زده، داد گردن توماس مور را هم بزنند و تامس كرامول را كه لايحه ازدواج مجدد شاه را ارايه داد، صدراعظم كرد. زن دوم آن بولين بود كه از قضا او هم پسر نياورد و هانري هشتم به او تهمت زد و داد گردنش را زدند تا بتواند جين سيمور را بگيرد. ماجراهاي آن بولين و كرامول را خانم هيلاري مانتل در دو رمان «تالار گرگ» و «مجرمان را بياوريد» تعريف كرده است. جين سيمور، ادوارد ششم (قهرمان «شاهزاده و گدا»ي مارك تواين) را به دنيا آورد كه هميشه مريض بود و خودش هم زود مرد. هنري هشتم هم رفت و با آن كليوز ازدواج كرد كه از پرترهاش خوشش آمده بود، منتها نميدانست كه نقاشها صنعتي دارند به نام رتوش و همسرش ممكن است آبلهرو باشد، لذا معرف عروسخانم را گردن زد و در همان روز با دختر 18 ساله ديگري به اسم كاترين هاوارد ازدواج كرد. اينبار اما آن تهمتها كه به زنهاي قبلي زده بود، سر خودش آمد و معلوم شد عروسخانم سر و گوشش ميجنبد و او و سه مرد را اعدام كردند تا هانري هشتم ششمين زن را بگيرد كه اين يكي ديگر سرش را خورد. آليسون وير كه چند رمان درباره زندگي هانري هشتم و دخترهايش نوشته، در «ليدي آن كليوز» زندگي چهارمين زن را روايت كرده و در رمان «ليدي اليزابت»، بزرگ شدن ملكه اليزابت اول را بعد از كشته شدن مادرش، آن بولين. يك ماجراي همسركشي هم در ادبيات كلاسيك خود ما هست. شروع مجموعه داستانهاي جادويي «هزار و يك شب» اينطوري است كه دو پادشاه به نامهاي شهريار و شاهزمان كه با همديگر برادر هم هستند، مورد خيانت زنان خود قرار ميگيرند. شاهزمان با اطلاع از موضوع چنان متاثر ميشود كه تاج و تختش را رها ميكند، اما شهريار روش عجيبي براي انتقام به ذهنش ميرسد. او هر روز با يك زن ازدواج ميكند و فردا صبح دستور قتل آن زن را ميدهد تا هرگز نتواند به او خيانت كند. عاقبت شهرزاد، دختر وزير، داوطلب نجات باقي زنان شهر ميشود و به اصرار با شاه شهريار ازدواج ميكند و در همان شب اول براي شاه قصهاي تعريف ميكند كه چنان طولاني است كه تا سحر تمام نميشود، پس شاه براي شنيدن دنباله حكايت، تصميم ميگيرد به او يك شب ديگر مهلت بدهد و اين قصه گفتنها هر شب ادامه پيدا ميكند... ادبيات عليه كشتن عشق.