ماجرا از كشور الجزاير و بعد تركيه شروع شد؛ براي ارايه مقاله در يك كنفرانس علمي به كشور آفريقايي رفته بود كه با پيشنهاد دوست ايرانياش مواجه شد: «چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است!» پس به ايران بازگشت و مدتي بعد پروژه «احياي خيابان انقلاب» كليد خورد. البته پيش از تهران براي احياي «خانه عامريها» به كاشان رفت. امير انوشفر طراح و معمار ايراني كه سالها در فرانسه مشغول تدريس بوده با ايده احياي بناهاي تاريخي شهر و زدودن سيماي ساختمانهاي پايتخت از آلودگيهاي بصري به كشور ميآيد و موفقيت طرح او تا جايي پيش ميرود كه نامزدي جايزه يك ميليون دلاري دو سالانه بنياد ملي آقاخان در كشور آذربايجان به گروه معماران ايران ميرسد؛ جايزهاي كه نام آن در ماههاي اخير بيشتر با تقدير از يك عمر فعاليت هنري محمدرضا شجريان و اهداي جايزه اين بنياد به هنرمند سرشناس موسيقي اصيل ايراني شنيده شد. به همين بهانه با انوشفر به گفتوگو نشستهايم و پيشنهاد ميدهيم اين روزها موقع قدم زدن در پهنه فرهنگي انقلاب كمي با دقت به بناهاي زيباي اطراف خود نگاه كنيد.
ماجراي احياي خيابان انقلاب از كجا آغاز شد؟
ماجرا از كشور الجزاير شروع شد. كنفرانسي در چارچوب پروژههاي دانشگاهي در الجزاير برگزار ميشد كه در آن حضور داشتم. وقتي به الجزاير سفر كردم با منظره عجيب و غريب آلودگيهاي بصري نماي ساختمانها مواجه شدم، اين مساله و موضوع كنفرانس در مجموع عواملي شدند كه روي موضوع با دقت بيشتر متمركز شوم. كار از همين نقطه شروع شد. ابتدا يك نمايشگاه عكس از مناظر موجود برگزار كردم تا نشان دهم اوضاع از چه قرار است و بايد راهحلي براي ماجرا پيدا كنيم. مثلا شما وقتي به خيابان شانزليزه در فرانسه يا بسياري از شهرهاي كشورهاي پيشرفته نگاه ميكنيد با چنين تصاويري مواجه نميشويد، بنابراين لازم بود راهكاري براي زدودن سيماي شهر از اين ناهنجاريها پيدا كنيم. بلافاصله كار تحقيقي را آغاز كرديم تا ببينيم ريشه ناهنجاريهاي بصري در كشورهاي اصطلاحا جهان سوم از كجا سرچشمه ميگيرد.
بعد از طرح مساله؟
از آنجا كه با دانشگاه منصوري كنستانتين رابطه علمي و دانشگاهي داشتيم پيشنهادهايي به فرمانداريها و شهرداريهاي شهرهاي مختلف الجزاير داديم كه با استقبال مواجه شد. شروع تحقيقات هم به بحث ريشه ناهنجاريها اختصاص پيدا كرد. در ميانه تحقيقات بوديم كه يكي از دوستان ايراني من آقاي سيدمحمد بهشتي درخواست كرد همين جريان را در كشور خودمان پيگيري كنيم. به نوعي مقصودش اين بود كه «چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است.» در سفرهايي كه به ايران داشتم با سازمانهاي مربوطه از جمله سازمان زيباسازي شهرداري تهران وارد مذاكره شديم و پاورپوينتهايي براي شرح كليت ماجرا در اختيار مسوولان گذاشتيم. طرح مساله در تهران هم مورد توجه قرار گرفت و اين در شرايطي بود كه ما به طور موازي با ژان ميشل كوژه (دانشيار مدرسه عالي معماري پاريس) در فرانسه انجام ميداديم. به اين نتيجه رسيديم كه مثل شهرهاي بزرگ و پيشرفته جهان بايد نظام مديريت شهري براي مديريت مشاعات شهري وجود داشته باشد، مثلا اين نظام در فرانسه «سنديك» نام دارد يا زمانهايي مسووليت بر عهده شركتهاي خصوصي گذاشته ميشود كه براي نظارت بر وضعيت نماهاي شهري پول (شارژ) هم دريافت ميكنند. به اين ترتيب است كه اگر شخصي ماهواره يا كولر روي نما نصب كند با برخورد اين نهادهاي مسوول و ناظر مواجه ميشود.
نگرش و نوع مواجهه نهادهاي شهري در ايران يا الجزاير هم مساله مهمي است. با توجه به تجربه شما، مديران شهري كشورهايي با مختصات ما در برابر بحث بهسازي و پاكسازي آلودگيهاي بصري شهري چه واكنشي داشتند؟ البته اين در حالي است كه بعضا ميدانيم در مناطقي از پاريس هم با چنين مناظر ناهنجاري مواجه هستيم.
طبيعتا در هر كشوري با نظامهاي شهري متفاوت مواجه هستيم. مثلا بين نظام شهري اتريش، فرانسه يا ايتاليا تفاوتهايي وجود دارد؛ ولي در كشورهاي پيشرفته همه نهادها بر سر يك مساله اتفاق نظر جدي دارند. همه آنها در خصوص بناهاي شهري كه جنبه ميراثي دارند بسيار بسيار جدي هستند و ناظران حتي روي رنگ درها و پنجرهها خيلي دقيق و جدي نظارت ميكنند. اشاره شما در مورد وجود مناظر آشفته در پاريس درست است، چون به طور طبيعي در شهرها به ويژه حومههاي مهاجرنشين شهرهاي بزرگ مثل پاريس با سايتهايي مواجه هستيم كه نظارت بر آنها دشوار است و به صورتي كه انتظار ميرود حساسيت روي آنها وجود ندارد. به همين دليل هم خود پاريس به عنوان مركزيت كشور، شهر بسيار زيبايي است و جنبه اقتصادي و توريستي دارد.
پروژه در ايران چطور معرفي شد؟
پروژه تحت عنوان «طرح مطالعاتي حذف زوايد» در تعامل با سازمان زيباسازي فعال شد و در ادامه كتابهايي نيز مرتبط با موضوع تدوين كرديم. پرسش ابتدايي هم اين بود كه آيا اصولا امكان ساماندهي بصري بناها وجود دارد يا خير؟ در اين مقطع به تجربه بعد از جنگ جهاني دوم رجوع كرديم كه طي آن بسياري از شهرهاي بزرگ و مهم اروپا ويران شدند. بنابراين وقتي آن بناها دوباره بازسازي شدند، چرا ما از پس كاري به مراتب سادهتر برنياييم؟ فقط لازم است به جستوجوي راهحل بپردازيم. در اين مرحله به تجربههاي جهاني در ليورپول، لندن، قاهره و دوحه مراجعه كرديم؛ رويكرد هم توجه به يك نقطه كوچك بود. به اين معني كه وقتي شما يك نقطه كوچك را از زير غبار بيرون ميآوريد، جريان مانند دومينو ادامه پيدا ميكند و به نقطه بزرگتر يعني «احياي بافت محلي» تبديل ميشود. تئوري من همواره اينگونه است.
به اين شيوه شما مديران و صاحبان املاك را هم از نظر رواني آماده پذيرش تغيير ميكنيد.
اصلا يكي از مواردي كه مورد توجه داوران جايزه آقاخان قرار گرفت همين بود، نه اينكه ما موفق شديم چند كولر و سيم و كابل را از رونماي بناها جدا كنيم. برايشان اين مهم بود كه ما چطور موفق شديم بودجه يك محدوده 60 سانتيمتري را به بودجه محدوده 60 متري افزايش دهيم. حتي صاحبان املاك در همين محور انقلاب وقتي با نمونههاي كوچك خروجي ماجرا مواجه شدند به سرعت كنار پروژه قرار گرفتند و شروع كردند به بهسازي بنا. نمونههاي متعدد داشتيم كه صاحب ملك قصد تخريب كامل ساختمان را داشته ولي وقتي به او نشان داديم به لحاظ معماري در چه بناي زيبايي كار و زندگي ميكند از تصميم خود صرف نظر كرده است.
با توجه به اينكه بحث بهسازي، بازسازي و نوسازي تعاريف متفاوتي دارند، رويكرد شما در مواجهه با بناهاي پهنه خيابان انقلاب چه بود؟
اولين تجربه من در كاشان و «خانه عامريها» بود كه با آن بيشتر از منظر rehabilitation يا در فارسي «احيا» مواجه شدم. اين واژه انگليسي در ذات خود معناي زندگي دوباره بخشيدن به بنا دارد كه وقتي بحث معماري پيش ميآيد هر سه كليد واژه مورد نظر را دربرميگيرد. يعني ما براي زندگي دوباره بخشيدن به يك بنا هر سه اين تكنيكها را به كار ميگيريم. اينجا يك منظر كلي را در نظر ميگيريم كه نيازهاي اساسي و شكل زيست بنا را شامل ميشود. چون هر بنايي شكل زيستي و ظرفيت خاص خودش را دارد و شما مثلا نميتوانيد بعضي ساختمانها را به بيمارستان تبديل كنيد. منتها وقتي به مسائل شهري وارد ميشويد، زاويه تازه هم به وجود ميآيد و آن «حق عمومي مردم به شهر» است. اين رويكردي بود كه در احياي پهنه فرهنگي خيابان انقلاب به جد مورد توجه قرار گرفت. يك شهر زيبا تاثيرات زيستي و اجتماعي دارد. ابتدا بايد مديريت شهري را نسبت به زوايد و پارازيتها آگاه ميكرديم. در يك كاتالوگ به 106 مورد در تهران اشاره كرديم كه شهر چطور دستخوش آشفتگي بصري شده است. اينجا بود كه كار به كمي زمان نياز داشت تا ثابت كنيم تابلوها و كانالهاي كولر بايد چگونه باشد. همچنين نياز بود به قوانين رجوع كنيم كه ببينيم اصولا در اين زمينه قانون وجود دارد يا خير كه خوشبختانه مديريت شهري به سرعت ورود كرد و قانون «سيما و منظر شهري» تدوين شد. در مرحله بعد بايد بستر فرهنگي را آماده ميكرديم.
درگير كردن مردم در پروژههايي از اين دست كار سادهاي نيست، صاحبان بناها معمولا مقاومت ميكنند، نظر آنها براي همراهي با شما چطور جلب شد؟
بعد از پايان مطالعات، پيشنهاد داديم يك نمونه اجرايي شود. احياي بافت خيابان ناصر خسرو در همين راستا اتفاق افتاد كه تا حدي هم موفق بود اما به عنوان پروژه نخست مسائل خاص خودش را هم به دنبال داشت. بعد از آن تجربه متوجه شديم اصولا همان گروه مجري كار بايد تسهيلگري را هم برعهده بگيرد، يعني معماران بايد كار تسهيلگري را انجام دهند نه ماموران شهرداري كه مردم به هزار و يك دليل در برابرشان مقاومت ميكنند. با توجه به تاريخي بودن بناهاي محدوده خيابان ناصرخسرو، توضيح دادن اهميت مساله دشواري چنداني نداشت ولي به هر حال مقاومتهايي صورت ميگرفت، به ويژه در بحث تابلوي مغازهها. بعدها نمونههاي ديگري اتفاق افتاد ولي من با جمعآوري برآيند كلي، از روند امور به اين شكل كه ابتدا كار انجام شود و بعد سراغ مطالعه برويم، رضايت نداشتم. اصولا معتقدم بدون وجود متد روشن هيچ وقت به نتيجه دلخواه نميرسيم. آن زمان آقاي عليزاده مدير سازمان زيباسازي و آقاي رضايي معاون فني سازمان پذيرفتند ما با يك متد مشخص پيش برويم. بر همين اساس يك دفتر مستقر در محل، شامل افراد متخصص راهاندازي كرديم كه مسووليت برقراري ارتباط با مردم را برعهده داشت؛ خانم محدثه ميردريكوند در اين زمينه كمك بسيار زيادي كرد. سپس چند نمونه كار انجام داديم تا مردم و صاحبان املاك متوجه شوند چه هدفي در ذهن داريم، جلسههاي متعدد برگزار كرديم و در هر جلسه با 30 تا 35 نفر از مالكان به گفتوگوي مستقيم نشستيم و پروژه را توضيح داديم، به اين صورت جمعيتي حدود 600 –500 نفر از صاحبان املاك نسبت به كليت ماجرا آگاهي پيدا كردند. از اينجا به بعد بود كه نظرها با پروژه همسو شد. البته بايد اشاره كنم كه خودم در همين محله به دنيا آمدهام و نسبت به تمام خانههاي خيابان ارفع -استاد شهريار امروز- يا محله صائب تا دبيرستان البرز شناخت كامل دارم. يعني نسبت به تاريخ اين محدوده غريبه نيستم. برگزاري جلسه با ميراث فرهنگي، شهرداريهاي مناطق 6، 11و 12 نيز در مرحله بعد انجام شد چون بايد بين اين نهادها هماهنگي به وجود ميآورديم.
قطعا بعضي افراد مقاومت جدي داشتند.
بله، مثلا نمونهاي داشتيم كه طرف قصد داشت اولين نمونه ساخته شده به سبك قاجار در اين محدوده را خراب كند و جايش ساختمان بسازد. خب اينها خوشحال نبودند كه ما روي جنبه ميراثي بنا دست گذاشتهايم و بعضا با شكايت و دادگاه مواجه شديم. ولي در نهايت ثابت كرديم اين محدوده هويت تاريخي دارد و بيدليل نيست كه از تئاتر شهر تا اپراي تهران، دبيرستان البرز، دانشگاه پليتكنيك، دانشگاه تهران، چهارراه وليعصر (ع) و غيره در اين قسمت از پايتخت شكل گرفتهاند. اينجا بافت فرهنگي مهم تاريخي است. گرچه عدم موفقيتهايي هم داشتيم؛ براي مثال هر چه تلاش كرديم، نتوانستيم مالك هتل رازي در ابتداي خيابان رازي كنار پارك دانشجو را راضي كنيم كه اين نماي كامپوزيت روي ساختمان كجسليقگي محض است.
فلسفه كلي شما چيست؟ چون در بحث معماري بعضي نگرشها معتقدند اگر گياهي هم بر ديوار روييده بود يا خرابيهاي خاصي به وجود آمده بود بايد به عنوان تكسچر و هويت جديد آن بنا حفظ شود. بعضي هم خلاف اين عقيده دارند.
ما دو رويكرد داشتيم. اول معتقد بوديم در اينجا شهودي از يك دوره معماري ايران وجود دارد كه حق نداريم در آن تغيير امروزي ايجاد كنيم. به اين معني كه شايد شهرداري تهران در نمونههايي روي بنا سيمان ماستيك ميكشيد و آن را سفيد ميكرد، ولي ما به اين نكته توجه داشتيم كه در دورهاي سيمان شسته كاربرد زيادي داشته و تقريبا ميتوان گفت نماي50 درصد ساختمانهاي محدوده خيابان انقلاب سيمان شسته بوده. پس بايد كاري ميكرديم سيمان شسته به عنوان يك فاكت و اصل مشخص تاريخي حفظ شود و هيچ كس اجازه نداشته باشد در آن تغيير ايجاد كند. اينجا نوسازي اهميت نداشت، بلكه بازگرداندن بنا به اصل مهم بود. در اين شكل از كار بود كه اگر به علف هرز يا چيزهايي مانند تابلوي بسياري از مغازهها برميخورديم كه جنبه تاريخي يا زيباييشناسانه داشتند، قطعا آنها را حفظ ميكرديم. ما تابلوهاي بسيار زيبايي را حفظ كرديم، كما اينكه در پاريس به نمونههاي متعدد از اين دست برميخوريم كه مثلا روي تابلوي مغازه نوشته نانوايي فلان اما داخل مغازه محصولات اپل فروخته ميشود. در عين حال اگر متوجه ميشديم آن علف هرز يا هر چيز ديگر نه تنها به نما كه ساختمان آسيب وارد ميكند قطعا حذف ميشد. اصرار زيادي داشتيم كه همه چيز به شكل اصيل خودش بازگردد ولي بعضا با كاستيهاي مالي و بودجهاي مواجه بوديم.
در محدوده مورد نظر با چه سبك معماريهايي مواجه هستيم؟
محدوده مورد نظر ما روي خندقهايي قرار گرفته كه در دوره رضا شاه خراب ميشوند و او متاسفانه دروازهها را هم از بين ميبرد، در حالي كه ميتوانست شاهدهايي از خندق تهران و دروازههاي تهران حفظ كند. مثل دروازه پيروزي در قلب پاريس. بنيان ما از 1307 تا 1310 است كه خندق پر ميشود. بنابراين در محدودهاي با بناهايي متعلق به دوره پهلوي اول و پس از آن مواجه هستيم، ولي بعضا معماريهاي عصر تجدد نيز وجود دارد. اصولا معماري آن منطقه دو مولفه دارد كه اولي را بايد در عصر قاجار دوره نخست و عصر سردار سپه جستوجو كنيم و دومي به دوره پهلوي اول بازميگردد. در اين دوره است كه با تجددگرايي مواجه هستيم و تلفيق غرب و شرق اتفاق ميافتد. عمدتا روي متريال آجر مانور شده و همچنين مكتب باهاوس حاصل تحصيل دانشآموختگان فرنگ به چشم ميخورد. ما از روسيه و آلمان آرشيتكت داشتيم يا افرادي مانند آندري گودار و تيمش كه از فرانسه ميآمدند و بنيان دانشگاه تهران و موزه ملي را بنا گذاشتند. ماجرا در دوره پهلوي دوم تداوم دارد كه خيابان وصال بنا ميشود و از اينجا با افرادي مانند هوشنگ سيحون و ديگراني مواجه هستيم كه الهامها و المانهاي سنتي ايراني را با معماري مدرن تركيب ميكند.
هيچ وقت پيش آمد علاوه بر بناهاي موجود در پيادهراه به داخل كوچهها هم سر بزنيد؟
بله، براي نمونه نبش كوچه «البرز» ساختماني وجود دارد كه به خانواده تقوي تعلق دارد. ما اينجا حتي از بحث نما به داخل ساختمان هم ورود كرديم، چون به فرض اگر مساله شيرواني بنا حل نميشد به كل ساختمان آسيب ميرسيد. مثالهايي از اين دست كم نيست. ولي در عين حال با ارگانها يا سازمانهايي مواجه بوديم كه اصلا در باغ نبودند و نميدانستند چه بنايي در اختيار گرفتهاند، اينها حتي با ما راه نميآمدند.
از طرفي با بحث بناهايي با كاركرد اقتصادي و از سوي ديگر با بناهاي مسكوني مواجه هستيم. قاعدتا بناهايي از نوع اول استهلاك بيشتري هم دارند و امكان دارد به زودي به شكل سابق بازگردند. براي اينها چه راهكاري وجود دارد؟
اينجا مثل شهرهاي پيشرفته جهان نياز است قوانيني داشته باشيم كه 10 سال به 10 سال به همه چيز نظارت كلي كند. يعني معتقديم مثل فرانسه بايد ضامن اجرايي وجود داشته باشد كه اگر مالك به نماي ساختمان رسيدگي نكرده باشد، آن هم طبق معيارهاي روشن، قانون به او اجازه فروش ملك نميدهد. در شهري مثل پاريس ساختمان شما شناسنامه دارد و تمام تصميمهايي كه براي بنا گرفتهايد در آن ثبت است.
ما الان چنين چيزي داريم؟
هنوز نه.
قرار است داشته باشيم؟
بله، در شوراي شهر طرح مساله شده و قرار است نظام مديريتي جامعي شكل بگيرد. همين روزها شاهد بوديم بعضي مالكان روي بناي بازسازي شده كولر نصب كردهاند كه فعلا ما به آنها اخطار دادهايم. اما به محض آنكه دفاتر محلي جمع شوند ديگر نظارت دقيقي وجود نخواهد داشت و همه چيز ميتواند به راحتي از دست برود. به رقم قبل از گراني دلار، چيزي حدود دو ميليون دلار صرف پروژه شده كه با حساب رقم فعلي، پول كمي نيست. به هر حال آن سازمان و نظام مديريتي بايد شكل بگيرد و بحث مالي و ريالياش را هم ميتواند از طريق ماليات بر ارزش افزوده تامين كند. يعني ما بنا را بازسازي ميكنيم، قيمت آن افزايش مييابد و از محل ماليات بر اين ارزش افزوده ساختمان و بناي بعدي احيا ميشود. در بعضي كشورها اگر شما ملكي را هزار يورو خريده باشيد و اين ملك بعد از 6 سال به هر دليل بشود 6هزار يورو، شهرداري حدود 60 درصد مبلغ را به عنوان ارزش افزودهاي كه شهر و شهرداري بانياش بودهاند از شما كسر ميكند تا خرج همين طرحهاي شهري شود. به اين ترتيب است كه اگر قيمت ملك شما يكشبه افزايش يابد، ارزش افزوده به حساب شهر واريز ميشود نه افراد. مديران شهري بايد از اين تجربههاي جهاني استفاده كنند.
بحث جايزه بنياد آقاجان چطور مطرح شد؟
حضور در دو سالانه معماري بنياد آقاخان اينگونه است كه شما ميتوانيد طرح مورد نظرتان را براي آنها ارسال كنيد تا توسط كارشناسان بنياد بررسي شود، البته افرادي هم در نقش كانديداكننده فعاليت ميكنند ولي مدتي است ارايه طرح سادهتر شده و اگر طرحي اجرا كرده باشيد و بدانيد از ظرفيتهاي ويژهاي برخوردار است به آنها معرفي ميكنيد و ما هم همين كار را انجام داديم. درباره ايده 60 سانتيمتري تا 60 متر و 600 متري و مكانيسمهاي اجرايي كار در تعامل و گفتوگو با مردم توضيح داديم و عكسها و فيلمهايي از مراحل اجرا فرستاديم، اينكه در نهايت طرح ما چه محدوده، بناها و جزيياتي را در بر ميگيرد. اتفاقا همين ايده شروع كار از يك متر و سپس گسترش آن تا 600 متر براي كارشناسان بنياد جذاب بود، نه اينكه ما موفق شديم سيماي بناها از ميدان انقلاب تا ميدان فردوسي را پاكسازي كنيم؛ مساله محتوايي دومينويي ماجرا از احياي يك بخش كوچك و گسترش آن به گستره يك منطقه اهميت داشت.
چه تعداد پروژه به مرحله نهايي راه يافت؟
۲۰ پروژه از کشورهای روسیه، امارات عربی متحده، عمان، بحرین، قطر، اوگاندا، جیبوتی، بنگلادش، ترکیه، فلسطین، لبنان، اتیوپی، سنگال و چین در اين دوره حضور داشت. ولي امروز صرف تكنيك كار ارزش ندارد، بلكه نقش اجتماعي معماري برايشان اهميت دارد. اينكه معماري چگونه ميتواند در ارتباط جامعه و محيط زيست ايفاي نقش كند و البته اينكه پروژه بايد نمايانگر حضور پررنگ اسلام باشد.
فكر ميكنيد امكان اجراي پروژههاي بزرگتر از ميدان انقلاب تا فردوسي وجود داشته باشد؟
با رويكرد مثبت شهردار تهران، به زودي پروژه احياي خيابانهاي مهمي مثل لالهزار، سعدي، حافظ و خيابان ويلا وارد اين دستخط خواهند شد.
* تيتر مصراعي از امير خسرو دهلوي است
اينجا مثل شهرهاي پيشرفته جهان نياز است قوانيني داشته باشيم كه 10 سال به 10 سال به همه چيز نظارت كلي كند. يعني معتقديم مثل فرانسه بايد ضامن اجرايي وجود داشته باشد كه اگر مالك به نماي ساختمان رسيدگي نكرده باشد، آن هم طبق معيارهاي روشن، قانون به او اجازه فروش ملك نميدهد. در شهري مثل پاريس ساختمان شما شناسنامه دارد و تمام تصميمهايي كه براي بنا گرفتهايد در آن ثبت است.