غريب و دل سرگشته و وطن
حامد يعقوبي
اخيرا مد شده خانههاي قديمي تهران را بردارند و سيستم سيمكشي و لولهكشيشان را اصلاح كنند و تركهايشان را بپوشانند و سقف و ستونهايشان را تعمير كنند و پنجرهها و درهاي شان را رنگ بزنند و باغچههايشان را سامان بدهند و خلاصه از بناهاي نيمهمخروبه كه از باد و باران گزند ديدهاند، خانههاي آبرومند بسازند و تغيير كاربريشان بدهند و تبديلشان كنند به موزه و گالري و كافه. طيبالله. چه چيزي بهتر از اين؟ اگر يك نفر بنشيند و حساب كند ظرف اين سالها چه تعداد از اين خانههاي قديمي آجري كه سالهاي سال زندگي درشان جريان داشته، با بيسليقگي و نامردي از بيخ خراب شدهاند و خاطرات زيادي را با خود به خاك بردهاند، بهتر ميشود اهميت اين سياست تازه را در راستاي حفظ زيباييهاي شهر دريافت. واقعيت اين است كه ما اغلب اصالت سكونت و جغرافيا و مكان را ناديده ميگيريم و خيال ميكنيم خانه جايي است كه به واسطه يك در چوبي يا آهني از فضاي بيروني منفك شده باشد و داخلش يكي، دو اتاق و يك آشپزخانه و يك حمام و توالت داشته باشد تا بتوانيم مبل استيل و كاناپه و فرش و بوفهمان را توي آن بچپانيم و به در و ديوارش تابلوهاي بيربط بياويزيم و شبها بعد از خستگي از كار روزانه، گوشهاي از آن يله شويم و تخت تا صبح بخوابيم. اين مكانيكيترين و بدترين تصويري است كه ميشود از خانه داشت. اينكه آدمها به خانههايشان دلبسته نيستند و آن را مثل دستمال كاغذي مصرف ميكنند، از همين تلقي نادرست نشات گرفته است. خانههاي قديمي را هم اگر در و ديوار و آجر و طاقچه ببينيم، خيال ميكنيم بهتر است از شر بوي نم و ديوارهاي ترك خوردهاش راحت شويم و آن را با يكي از نوسازهاي تر و تميز عوض كنيم در حالي كه غريب را دل سرگشته با وطن باشد. آدميزاد هر جايي نميتواند سكونت كند و به آرامش دست يابد مگر اينكه از نطر روحي با آن نسبتي داشته باشد. تعمير و استفاده خانههاي قديمي لااقل اين حسن را دارد كه به ما يادآوري ميكند در چه شهري با چه تاريخي داريم زندگي ميكنيم.