بيماري فراگير دلالي و سوداگري
اسمعيل اميني
در مغازه محلهمان ايستادهام براي خريدن شير، خانم ميانسالي ميآيد و يك پاكت سيگار خارجي ميخرد، بعد اصرار ميكند كه يك پاكت ديگر هم بگيرد. مغازهدار ميگويد: ممنوع است. زن ميانسال ميگويد دارم به ملاقات مريض ميروم براي او ميخواهم. مغازهدار سيگار را نميدهد و آن زن ميرود. ميپرسم: چرا يك پاكت ديگر نداديد؟ ميگويد: اينها دلال هستند، سيگار را به نرخ رسمي ميگيرند و بيرون گرانتر ميفروشند.
از مغازه بيرون ميآيم و با خودم حرف ميزنم، بغض ميكنم و كلافه ميشوم وقتي به ياد ميآورم كه دهها سال است كه همه ما چيزهايي را به نرخ رسمي ميگيريم و گرانتر ميفروشيم. چيزهايي كه غالبا نيازي به آنها نداريم. در دهه 60، شوراهاي محلي سهميههايي را (از سيگار خارجي و دفتر مشق و پتو گرفته تا يخچال و تلويزيون و ماشين لباسشويي) با دفترچه بسيج اقتصادي ميدادند و بسياري از آن «سهميهها» چون مازاد بر نياز بود، در بيرون با نرخ بالاتر فروخته ميشد. اين «سهميهها» بعدها با آمدن كوپن گستردهتر شد، و كوپنهاي مازاد به بازار دلالان راه يافت. اما سهميهها در حد قند و شكر و روغن متوقف نشد بلكه تنوع و گستردگي حيرتآوري يافت. چنان كه دلالي نيز در حد خريد و فروش كوپن باقي نماند و پيچيدهتر شد. سهميه ارزي، سهميه دانشگاه، سهميه عمره و حج، سهميه كت و شلوار ماركدار ويژه مديران، سهميه بنهاي خريد كالا، سهميه خودرو به نرخ دولتي، سهميه ورود خودروي خارجي بدون گمركي، سهميه فولاد، سهميه مواد پتروشيمي، سهميه بنزين، سهميه پذيرش هيات علمي بدون مصاحبه علمي، سهميه استخدام رسمي، سهميه وام كمبهره، سهميه زمين و مسكن، سهميه كاغذ كتاب و كاغذ مطبوعات، سهميه آگهي براي مطبوعات و... روشن است كه در كنار هر كدام از اين سهميهها بازار دلالي شكل گرفت و علاوه بر دلالان حرفهاي، بسياري از مردم معمولي از هر پيشه و طبقهاي ناگزير به دلالي روي آوردند. نگاهي به صفحات آگهيها بيندازيد تا تنوع و گستردگي دلالي را دريابيد. از خريد و فروش فيش حج گرفته تا خريد و فروش وام هيات علمي. دلال، كسي است كه چيزهايي را ميخرد كه به آنها نيازي ندارد، اما مانند توزيعكننده نيست كه قصدش رساندن كالا به دست مشتري با سود متعارف باشد. دلال در كمين فرصتهاست. ارزان ميخرد و انبار ميكند و ميكوشد به گرانترين قيمت بفروشد. دلال اگر با منابع حكومتي مرتبط باشد، ميتواند فرصتها را زودتر از رقيبان رصد كند و در ارزانترين خريد و گرانترين فروش پيشتاز باشد. من از اقتصاد چيزي نميدانم و در اين نوشته كاري به تبعات اقتصادي سهميهها ندارم. اما اين را ميدانم كه گسترش فرهنگ دلالي و سوداگري و وارد كردن تمام اقشار و طبقات مردم به دنياي دلالي، پيامدهاي ويرانگري در فرهنگ و اخلاق فردي و اجتماعي داشته است. رواج روحيه فرصتطلبي و منفعتجويي شخصي و بياعتنايي به احوال ديگران و انفعال در برابر منافع ملي، دل خوش داشتن و اعتياد به سودهاي بادآورده و ثروت ناگهاني و كشتن انگيزههاي كار و تلاش و قناعت، يكهتازي انسانهاي حريص و طماع، و گوشهگيري اهل قناعت و مناعت، گسترش روحيه ناسپاسي و مرسوم شدنِ ابراز نارضايتي از اوضاع، پنهانكاري، دگرنمايي، دورويي و نفاق براي مصون ماندن از آسيب تلاطمهاي سياسي و بسياري از رذايل آشكار و نهان ديگر كه از اقتضائات ترويج روحيه دلالي و سوداگري است. شايد از همه مهمتر و ويرانكنندهتر اين است كه در بازي بيپايان سهميهبنديها و دلاليهاي حاصل از آن، احساس غبن و فريبخوردگي و باختن مداوم فراگير ميشود.
هم دلالها و زرنگها و سودجويان، احساس غبن ميكنند:
- كاش ماشينها را دو ماه ديگر نگه ميداشتيم، مفت فروختيم رفت.
- همين زمينها را متري صد تومان ميدادند نخريدم گفتم گران است، الان با متري دو ميليون هم نميشود خريد. هم مردم معمولي كه سرمايههاي اندكشان را در معرض يغماي دلالان ميبينند.
آن وقت ميخواهند با گرفتن يك پاكت اضافي سيگار خارجي، يا خريدن دو تا بسته پوشك بچه، فراتر از سهميه، از اين رقابت جنونآميز دلالي و سوداگري سهمي ناچيز داشته باشند.