دانش و پريشاني
مرتضي ميرحسيني
تولد پاسكال: بلز پاسكال نوزدهم ژوئن 1623 ميلادي متولد شد. ميگويند نشانههاي نبوغ از همان كودكي در او مشهود بود و پدرش «چون از ارزش و قابليت خارقالعاده پسر خود مطلع شد براي آنكه اين استعداد بزرگ بيهوده و بيحاصل نماند شغل خود را ترك گفت و همراه فرزندنش به شهر پاريس رفت.» گويا پدر به اين فكر ميكرد كه پسرش روزي اديب بزرگي خواهد شد، اما بلز از همان كودكي به رياضيات و فيزيك دلبستگي بيشتري نشان ميداد. او اواخر نوجواني به دانشمند بزرگ و اثرگذاري تبديل شد و 18 ساله بود كه نوعي دستگاه فلزي براي تسهيل محاسبه اختراع كرد. اما در گذر از سالهاي جواني، زماني كه
30 سالگي را پشتسر ميگذاشت به چند بيماري و درد جسماني گرفتار شد. بيخوابي ناشي از اين دردها او را كلافه و پريشان و زندگي عادي او را مختل كرد. برنامههايي را كه براي آينده در سر داشت، كنار گذاشت و مسير زندگي خود را تغيير داد. «مرد جوان از محلهاي كه در آن زندگي ميكرد خارج شد. خانه سابق و روابط ديرين خود را ترك كرد و مستخدمينش را جواب داد و به خدمت بيچارگان پرداخت و مجذوب مطالعه كتب مقدس و ادعيه و اوراد گرديد.» گفتهاند حتي «براي اينكه خود را عذاب دهد كمربندي از آهن كه داراي برآمدگيهاي تيز بود به كمر بست و هر چيز مطبوع را از خوراك خود حذف كرد.» هر چه جلوتر رفت بيشتر و بيشتر از دانش فاصله گرفت و غرق تأملات و تجربيات عارفانه خود شد. 40 سال عمر نكرد و سالهاي پاياني زندگي او در آشفتگي و رنجهاي روحي و جسمي گذشت. بعد از مرگ هم «در نتيجه كالبدشكافي معلوم شد كه جراحت شديدي در مغز داشته است.» هر چند تصوير آن انسان شوريده و نامتعادل بر نام پاسكال سايه مياندازد، او در سير دانش بشري نقش مهمي ايفا كرد و مرزهاي فهم بشر از حساب و هندسه و فيزيك را توسعه داد. اهميت او تا آنجاست كه برخي مورخان تاريخ علم (مثل پيپر روسو) او را رياضيداني همرديف با رنه دكارت ميدانند.
همچنين: اعدام ژوليوس و اتل روزنبرگ در امريكا؛ اين زن و شوهر به اتهام جاسوسي براي شوروي و جمعآوري اطلاعات درباره تسليحات اتمي امريكا، محكوم به اعدام شدند. بعدها برخيها ميگفتند كه زندگي اين دو نفر بهاي حفظ تكبر امريكاييها در جنگ سرد بود، زيرا ايالاتمتحده مصمم بود نشان دهد كه دشمن شرقي از طريق جاسوسي به دانش ساخت و توسعه سلاح اتمي دست پيدا كرده است و دستاوردهاي هستهاي شوروي ربطي به رشد علمي اين كشور ندارد. اين ماجرا در محافل روشنفكري كشور ما هم بياثر نبود و مثلا سايه در شعري به آن واكنش نشان داد: چرا اعدامشان كردند؟/ ميپرسد ز من با چشم اشكآلود/ عزيزم دخترم/ آنجا شگفتانگيز دنيايي است/ دروغ و دشمني فرمانروايي ميكند آنجا... (1953)؛ اكران فيلم آروارهها؛ اين فيلم داستان كوسه سفيد بزرگي است كه ساحلنشينان نيوانگلند امريكا را به وحشت مياندازد. فيلم اقتباس سينمايي رماني به همين نام بود كه در زمان خود در صدر فهرست فيلمهاي پرفروش جاي گرفت و كارگران تازهكار خود، يعني استيون اسپيلبرگ را به شهرت و اعتبار فراواني رساند (1975).