يك انقلابي مبارز و آرمانخواه
محمود فاضلي
42 سال پس از درگذشت علي شريعتي، هنوز خاموشي اين شمع براي همنسلهاي من كه به دنبال حقيقت بودند، خبر ناگواري است. جواني 18 ساله بودم كه در مراسم بزرگداشت او كه در مسجد ارگ برگزار ميشد، با شور و اشتياق حضور يافتم. پس از خروج از مراسم شريعتي، شاهد حضور جمعيت انبوهي بودم كه بيرون از مسجد و در خيابانهاي اطراف تجمع كرده و ياد او را گرامي داشتند. تعداد زيادي از نيروهاي شهرباني، مسجد را محاصره كرده بودند. مردم هنگام خروج از مسجد شعارهاي ضدحكومتي سر ميدادند و ماموران با باتوم به تظاهراتكنندگان حمله ميكردند.
در آن سالهاي سياه ديكتاتوري، كتابها و نوار سخنرانيهاي او دست به دست ميشد و اين سخنان شريعتي بود كه در حال تسخير اذهان تودهها بود. او همواره از دردي سخن ميگفت كه بايد در عصر خويش آن را فرياد ميزد. سخنرانيهاي مسحوركننده شريعتي در واقع نظام سياسي، اقتصادي و مذهبياي بود كه وي را در آن روزگار رنج ميداد. سخنان شريعتي به مانند مشعل آتشيني بود كه شتابان سينه ظلمت شب را ميشكافت و به پيش ميرفت و نسلي را بيدار ميكرد. اگر تنها خدمت شريعتي اين باشد كه روح جديدي در حركت ملتي بزرگ دميد و حركت جديدي در نهضت مردمي ايران ايجاد كرد، وظيفه كوچك ما قدرداني از تاثير او در انقلاب اسلامي است. سخنرانيها و شعارهاي گيراي شريعتي كه صدها هزار نفر از مردم در جريان انقلاب اسلامي 1357 آن را زمزمه ميكردند نام و ياد او را براي همه كساني كه آن روزهاي ماندگار را به خاطر ميآورند، ماندني كرده است.
بيشك شريعتي يكي از برجستهترين روشنفكران ايرانزمين در قرن بيستم است و كساني كه در اين
42 سال و حتي پيش از آن كوشيدهاند چهره خودساخته ديگري از او ترسيم كنند و به دنبال خدشهدار كردن شخصيت او به هر قيمتي بودهاند و حتي شريعتي را اينبار مستقل در «دادگاه تاريخ» محاكمه كردهاند و روايتهاي جنجالبرانگيزي از او طرح كرده و ميكنند بيشك تلاش ناموفقي داشتهاند چرا كه همين مردم، شريعتي را فرزند راستين اين سرزمين دانسته و او را عصيانگري حتي عليه خود، جامعه، مذهب، گذشته و حال خويش ميدانند.
شريعتي همانگونه كه خود ميپنداشت خروس بيمحلي بود كه با فريادهايش عمق شب را شكست و خواب خفتگان را آشفته كرده بود و به سهم خود موجب تحريك تودهها براي مشاركت در يك حركت اجتماعي- سياسي كه محصولش نهضت مردمي عظيم 57 بود، شد. شريعتي قصهگويي ممتاز، استاد بازي با كلمات و مفاهيم، عاشق زيبايي، داستانپرداز، طنزنويس، استاد تركيبسازي، يك مليگراي واقعي، يك مسلمان، يك احساساتي پرعاطفه، يك انقلابي مبارز و يك آرمانخواه بود.
شريعتي كه خود ماندگارترين كلمات را در وصف رويدادها و حوادث دارد و بزرگترين انقلابيون ايران و جهان اسلام بر مزارش حاضر ميشوند و در رثاي او ناله سر ميدهند، اينبار مصطفي چمران بر پيكر بيجان شريعتي چنين كلماتي بر زبان آورده است: «اي علي! تو ابوذر غفاري را به من شناساندي. مبارزات بيامانش را عليه ظلم و ستم نشاندي، شجاعت و صداقت و پاكي و ايمانش را نمودي. من فرياد ضجهآساي ابوذر را از حلقوم تو ميشنوم و در برق چشمانت، خشم او را ميبينم و در سوز و گداز تو بيايان سوزان ربذه را مييابم كه ابوذر قهرمان بر شنهاي داغ افتاده و در تنهايي و فقر جان ميدهد. اي علي! من زير كوهي از غم، كوير و دريايي از غم غرق شده بودم و به پايان رسيده بودم، ولي تو غم و درد مرا با غم و درد «علي» بزرگ متصل كردي و من آنچنان كه به بينهايت متصل شده باشم، آرامش يافتم... اي علي! تو را وقتي شناختم كه كوير تو را شكافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا كردم و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن يافتم... اي علي! تو مرا به خويشتن آشنا كردي. من از خود بيگانه بودم. تو دريچهاي به سوي من باز كردي و مرا به ديدار اين بوستان شورانگيز بردي و زشتيها و زيباييهاي آن را به من نشان دادي. به جسد بيجان تو مينگرم كه از هر جانداري زندهتر است؛ يك دنيا غم، يك دنيا درد، يك كوير تنهايي، يك تاريخ ظلم و ستم، يك آسمان عشق و يك خورشيد نور در اين جسد بيجان نهفته است...».