بازگشت با سلاحهستهاي
فصل نهايي يكي از پيچيدهترين بحرانهاي جهان نخواهد داشت. مقامات كره شمالي و امريكا پيش از فوتو ديپلماسي اخير، بيش از 200 بار در ردههاي مختلف با يكديگر ملاقات و مذاكره كردهاند. از ديگر سو در دهههاي اخير كره شمالي 160 بار دست به اقداماتي زده كه از منظر آمريكا تحريكآميز بوده و محدوديتها و تحريمهايي عليه اين كشور به همراه داشته است.
شايد بتوان تاريخ تكوين بحران هستهاي كره شمالي را تا 1985 زماني كه اين كشور نصفه-نيمه پيمان منع اشاعه را پذيرفت، عقب برد. در اين تاريخ طولاني طرفين همواره مذاكره و اهرمسازي كردهاند. اكنون در شرايطي قرار دارند كه هر دو سلاحهاي مهمي در دست دارند: سلاح هستهاي و سلاح تحريم. احتمالا هيچ يك از طرفين سلاح را بر زمين نخواهند گذاشت.
در نگاهي تاريخي به اين بحران، فروپاشي شوروي بزرگترين شوك امنيتي براي كره شمالي بود. اين كشور ناگهان چتر امنيتي كه بدان عادت كرده بود را بر باد رفته ديد. چين دنگ شيائو پينگ تمايلي به ايفاي نقش چتر امنيتي نداشت و روسيه يلتسين مخمورتر و ويرانتر از آن بود كه به اين مسائل بينديشد. كره شمالي برنامه هستهاي را احيا كرد و در عين حال وارد مذاكرات نفسگير با امريكا شد. بارها توافقاتي صورت گرفت و خوشبينها را به پايان بحران و بازگشت كره شمالي به جامعه بينالمللي اميدوار كرد اما توافقها به سرعت فروپاشيدند و يكي سراغ توسعه برنامه هستهاياش رفت و ديگري سراغ تحريم و تهديد.
از ژانويه 2003 كه كره شمالي غافلگيرانه از پيمان منع اشاعه خارج شد، اهداف برنامه هستهاي اين كشور بر همگان روشن شد. اين كشور به سوي موازنهسازي داخلي يا به بيان بهتر توليد بومي چتر امنيتي گام برميداشت. از خروج از پيمان منع اشاعه تا اولين آزمايش سلاح هستهاي در 2006 زمان چنداني طول نكشيد. به موازات اين روند، حلقه تحريمها تنگتر شد و مذاكرات بيحاصل هم در مواقعي تداوم يافت. با برآمدن كيم جونگ اون مرحله نهايي تبديل كره شمالي به قدرتي هستهاي با انجام آزمايشهاي جديد هستهاي و موشكي زير فشارهاي تحريمي
خرد كنندهاي كه به جامعه و اقتصاد اين كشور به شدت آسيب زد با موفقيت به انجام رسيد.
اكنون يك طرف نظام سياسي كره شمالي قرار دارد كه شايد تنها دستاوردش بمب هستهاي است، بمبي كه هم چتر امنيتي است، هم مهمترين دستاورد و هم مهمترين نماد حكمراني خاندان كيم بر اين سرزمين؛ در طرف ديگر ايالات متحده كه محدود به ترامپ نيست و حفظ پيمان منع اشاعه، نظم امريكامحور در شرق آسيا و پرستيژ ابرقدرتي براي آن اهميت دارد.
كره شمالي احتمالا امريكاي ترامپ را كشوري ميبيند كه ميتواند امتيازات مهمي از آن بگيرد و سلاح هستهاي را هم از دست ندهد. روشن است كه هدف كره شمالي رسيدن به توافقي تعهدآور با ايالات متحده نيست. اين كشور ميكوشد در دوره پساهستهاي شدن به طور نسبي در جامعه بينالمللي نرماليزه شود و به ويژه با برادران بزرگتر خود رابطه كم دردسري برقرار كند. ترامپ به پيشبرد اين هدف كمك شاياني ميكند و همين است كه كيم نامههاي زيبايي به او مينويسد و دعوتش به ديدار را رد نميكند.
در طرف مقابل ترامپ فوتو ديپلماسي با كره شمالي را اهرمي در سياست داخلي ايالات متحده و عليه رقباي بيشمار درون و برون حزبياش ميبيند. او پيش از ملاقات ديروز هم به اوباما تاخت كه براي ملاقات با رهبر كره شمالي التماس ميكرده، جوابش را نميدادند و از اينكه كيم با پذيرش دعوتش به ملاقات آبرويش را در رسانهها حفظ كرده، ستايش كرد. اساسا رژيم منع اشاعه، پرستيژ ابرقدرتي امريكا و مسائلي از اين قيبل حداقل براي ترامپ چندان اهميتي ندارد. رهبر كره شمالي هم ميداند او به پيروزيهاي نمادين براي مصرف در سياست داخلي امريكا نياز دارد و اين امكان را بدون هزينه و با سخاوت به او ميدهد.
بنابراين طرفين با اهدافي بسيار متفاوت با يكديگر مرتب ديدار ميكنند و در انتهاي هر ديدار راضي به نظر ميرسند. گرچه طرفين به اهداف مقطعيشان ميرسند اما احتمالا بحران هستهاي كره شمالي از اين مسير حل نميشود. شكنندگيهاي فزاينده در نظم بينالملل ليبرال احتمالا به كره شمالي فرصت ميدهد از مسيري جديد نسبتا نرماليزه شود. فوتو ديپلماسي با ترامپ بخشي از راهحل است اما همه آن نيست. كره شمالي ميخواهد به عنوان دولتي داراي تسليحات هستهاي به جامعه بينالمللي برگردد. ترامپ تاكنون جاده صافكن خوبي بوده است.