درباره مرتضي شهيد حنيفي و شعرهايش
افسوس مرگ شاعر در جواني
امير مهنا
مرگ هر شاعر و نويسنده با هر حد توان و تاثيرگذاري نوعي ضايعه است؛ خاصه اينكه مانند «مرتضي حنيفي» جوان باشد جستوجوگر و دردمندي از دوران جنگ و بازمانده از پدري شهيد. حنيفي با وجود زمان اندكي كه در اختيار داشت توانست نام خودش را به عنوان شاعري از نسل حماسه به ثبت برساند، شاعر مجموعههايي چون «جنگ خاطرهها را مجروح ميكند»، «سرفههاي قانوني»، «جنگ زير نور ماه» و «كتاب جنگ»، از آن جمله شاعراني بود كه حس و حال و توان و وقت خود را به لحظههاي ناب از جنگ گره زده بود. شاعري كه ظاهرا نيت كرده بود فقط و فقط از كساني بنويسد كه به حق قهرمانان بيبديل اين مرز و بوم به شمار ميروند.
شاعري كه در سال ۱۳۶۵و چند روز پس از شهادت پدرش به دنيا آمد و به همين خاطر نام پدر را بر او گذاشتند. مرتضي حنيفي علاوه بر سرودن شعر، ترجمههايي از اشعار كردي و تركي هم در رسانهها و مطبوعات منتشر
شده است.
حس دردمندانه اشعار حنيفي نشان از احساس مسووليتي دارد كه گويا بر سر آن بود كه هيچگاه فراموشش نكند. شعرهايي كه ميتوان آنها را حاصل ذهني فعال به حساب آورد كه سعي دارد مانند ديگري ننويسد: «سرت را بريدند و/ انداختند يك گوشه/ سرت زيبا مانده بود و نميمرد/ ميخواست كمكت كند/ ميخواست كمكت كند/ ميخواست/ تو را دوباره برگرداند به زندگي» يا: « من محتاجم/ به تماشاي پيشانيات/ به اينكه در را قفل كني/ و نگذاري/ تركت كنم/ به خاطر تو ياد خواهم گرفت زيبا بودن را/ عزيزم/ براي تو خواهم مرد/ حتي يكسال بعد از مرگم/ براي تو خواهم مرد». يكي از سرودههاي ماندگار حنيفي را كه در وصف صاحبالزمان سروده است با هم ميخوانيم تا دريابيم شناخت او از ادبيات كلاسيك، در كنار شناخت مباني ادبيات نو، همگام باهم جهان او را ساختهاند: «چون تو نياورد به جهان هيچ مادري/اي يوسفي كه با همه عالم؛ برادري / از اين همه برادر پر ادعا ولي/ جز كاروان چاه نصيبي نميبري/ آقا ميان ما و دل ما حكم تو باش/ هنگام جشنهاي بزرگ سراسري/ در كوچههاي ريسهكش ما بيا؛ مگر/ از محتواي غصه ما سر در آوري/ بر باد رفته غيرت مردان شهرمان/ افتاده است روي زمين هر چه روسري/ نوشند آبميوه براي سلامتت/ مردان لشگري و مديران كشوري/ چه برجها به اسم تو بالا كشيدهاند/ با اسم تو كه راز وجود پيمبري/ شكرخدا كه در همه عالم نديدهام/ از دستهاي گرمترت؛ مهربانتري/ از دوري تو سوختم اما ندادهام/ يك ذره از محبت نابت به ديگري/ آقا مرا به خاطر اين حرفها ببخش/ قصدي نداشتم به جز از يادآوري/ اي دل تو نيز شاعر مولا نميشوي/ اي دل تو نيز شاعر مولا نميشوي/ نقشي بر آب ميزني و سكه ميبري»