جامعه معلولساز
سيد حسن اسلامياردكاني
خانمي پسري به دنيا آورده بود كه سالم بود. اما دو ويژگي داشت. يكي آنكه وزنش كمتر از حد متعارف بود و دوم رنگ پوستش كمي تيرهتر از حد معمول بود. اين خانم تا مدتها بايد پاسخگوي دوست و آشنا ميبود كه چرا وزن نوزاد اينقدر كم است و رنگ پوستش آن قدر تيره. اين پرسشها خواسته يا ناخواسته بيانگر دو اصل ناگفته در ذهن پرسشگران بود؛ يكي آنكه معيار كاملا مشخصي براي وزن و رنگ پوست نوزاد وجود دارد و هر كس فاقد اين معيار باشد، مشكل دارد و دوم آنكه اين والدين هستند كه در يك فرآيند مشخص وزن و رنگ نوزاد را تعيين ميكنند، مانند آشپزي كه همه فرآيند پختوپز را مديريت ميكند. اين نوع نگرش بيانگر نوعي تنگنظري در جامعه است. مقصودم تنگنظري معرفتشناختي است كه موجب ميشود با نگاهي كاملا تونلي، خطكشي شده و محدود هر كس كه رنگ، وزن، هوش يا ويژگي بدنياش كمي با آنچه آشنا هستيم، متفاوت و متمايز باشد، برچسب بخورد و به حاشيه رانده شود. اين نگرش محدود، معلول و معيوب در جامعه است كه انواع خطكشيها را دامن ميزند كه يكي از جلوههاي آشكار آن خطكشي سياسي و اجتماعي است. حال آنكه مساله عميقتر از اين مسائل است.
به واقع غالبا اين جامعه معلول است كه معلولسازي ميكند و به افراد متفاوت برچسب معلوليت و ناتواني ميزند. كتاب جهان معلولساز: درباره اخلاق معلوليت، نوشته سركار خانم دكتر نعيمه پورمحمدي (قم، نشر توانمندان، 1398، 94 صفحه) گزارشي است فشرده و آسانياب درباره ابعاد معلوليت در جهان امروز. آنچه اين كتاب را از آثار مشابه متمايز ميكند، تجربه شخصي نويسنده است. او كه مادر پسر 9 سالهاي است كه برچسب معلوليت خورده و نتايج اين مساله را در زندگي خويش شاهد بوده است، ميكوشد روايتي نيمه شخصي-نيمه آكادميك از اين مساله به دست دهد. در حالي كه پزشكان پيشنهاد سقط فرزندش را داده بودند، او به بارداري خود ادامه داد و پس از زايمان سه بار عمل جراحي بر فرزندش را پذيرا شد تا آنكه فرصت سبز حيات را برايش فراهم كند. اينك در دهمين سال زندگي فرزندش تجارب خود را لابهلاي اين اثر ثبت ميكند. كتاب در سه فصل آخرين يافتههاي مطالعات معلوليت را گزارش ميكند. در فصل نخست گزارشي تاريخي و تبارشناسانه از شكلگيري و تحولات ايده معلوليت آمده است. فصل دوم مطالعات تازه اين عرصه را گزارش ميكند و در سومين فصل نويسنده به ابعاد اخلاقي و مسائل معلوليت ميپردازد. در مقدمه اين كتاب شاهد تقسيمبندي انواع ششگانه معلوليت مانند معلوليت بينايي، شنواني، جسمي- حركتي، شناختي و يادگيري، ارتباطي و هيجاني هستيم. اما بايد نسبت به نوع ديگري از معلوليت توجه كنيم و آن معلوليت ادراكي كساني است كه ظاهرا هيچ معلوليتي ندارند و در نتيجه هر كس را كه با خودشان متفاوت باشد معلول قلمداد ميكنند. ايده محوري اين كتاب آن است كه معلوليت عمدتا مسالهاي اجتماعي است نه زيستي و اين ما هستيم كه متناسب با شناخت يا جهالتي كه داريم ديگران را معلول ميپنداريم حال آنكه بسياري از ما در جوامع ديگر ممكن است با سنجههاي آن جوامع معلول به شمار آييم. براي مثال، يك زن معمولي شهرنشين ايراني در مقايسه با زني روستايي از كشور كنيا معلول و درمانده به شمار ميرود. در نتيجه به جاي برچسب زدن و به حاشيه راندن افرادي كه با ما تفاوت بدني يا هيجاني دارند، بهتر است آنها را به ميان خود راه دهيم و تفاوتهاي جسمي، شناختي و هيجاني را پذيرا باشيم.