نويسنده مردم
حسن ذوالفقاري
هوشنگ مرادي اكنون ديگر كرماني نيست، او هوشنگ مرادي ايراني است. كم كودك ايراني را ميشناسيم كه داستاني از او را نخوانده باشد يا اسم او را نشنيده باشد. كودكان ايراني در كتابهاي درسي مدارس افتخار دارند چند داستان از او را بخوانند. كتابهاي او نيز چون سكه رايج ضرب و داد و ستد ميشود. همين آخرين كتاب استاد «ته خيار» را كه به بنده مرحمت كردند،در يك ماه 3 چاپ خورده بود. آفرين به اين قلم و درود بر كودكان و نوجوانان فهيم ايراني كه ميدانند چه بخوانند. او حالا هوشنگ مرادي جهاني است؛ زيرا تنها نويسنده ايراني است كه بيشترين آثارش به اغلب زبانهاي زنده دنيا مثل آلماني، انگليسي، فرانسوي، هلندي، عربي، اسپانيايي و... ترجمه شده است. او دو بار در سالهاي ۱۹۸۶ و ۲۰۱۴ ميلادي نامزد دريافت جايزه جهاني هانس كريستين اندرسن شد و در سال ۱۹۹۴ جايزه كتاب كودكان و نوجوانان اتريش را دريافت كرد. كودكان دنيا هم حالا اين افتخار ايراني و خلف سعدي و بيهقي را به خوبي ميشناسند. مراديكرماني جز خوي نيكو و حسن خلق با همه ميجوشد. خاكي است. روشنفكر خزيده در گوشه و دور از مردم نيست. با مردم و درون آنهاست. از همين روست كه قصههايش انعكاس زنده و جاندار زندگي روزمره مردم است. نام قصههاي مراديكرماني يا از نامهاي رايج است همچون معصومه، من غزال ترسيدهاي هستم، قصههاي مجيد، بچههاي قاليبافخانه، مهمان مامان، يا از وسايل زندگي مردم؛ مثل خمره، آب انبار، نخل، چكمه، كبوتر توي كوزه، مشت بر پوست، ناز بالش، تنور، قاشق چايخوري، يا از خوردنيهاست؛ مثل مرباي شيرين، لبخند انار، ته خيار، پلو خورش، يا از كليشههاي زباني مردم مثل شما كه غريبه نيستيد، نه تر و نه خشك، مثل ماه شب چهارده. حتي تيپها و اشخاص متنوع داستان او همان مردمان دور و بر ما هستند. مرادي، كرماني است و به كرماني بودنش ميبالد.
پسوند انتخابي فاميلياش را كرماني انتخاب كرده تا شناسنامه و هويت اقليمي خود را با افتخار حفظ كند و نشان دهد. لهجه شيرين كرماني او هم گواه همين دلبستگي و وابستگي به سيرچ و كرمان است كه بعد از نيم قرن تهراننشيني همچنان در گفتارش آشكار است. اين روستازاده دانشمند و نويسنده عاليمقدار، نماينده كودكان روستايي هم هست. فضاي داستانهاي او به خصوص بچههاي قاليبافخانه، انعكاس رنج دردآور كودكان كار روستايي است. مرادي تنها نويسنده كودك و نوجوان عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي است. پس درستي زبان داستان براي او مهم است و حرف اول را ميزند. بيجهت نيست كه نثر او در كتاب درسي است تا راهنماي درستنويسي هم باشد. از سوي ديگر با توجه به اهميت زبان در شكلگيري داستان عواملي چون طنزهاي زباني، قابليت انعطاف زبان و بهرهگيري از زبان خاص شخصيتها در آثار مرادي چشمگير است. مرادي با بهرهگيري درست از شگردهاي زباني چون گريز از هنجار در نحو جملهها، حذفهاي بجا در جملهها، اطناب هنري در كلام، در آميختن نظم و نثر، استفاده از ضربالمثلها و كنايات و كليشههاي زباني رايج، نثر ويژهاي را سامان ميدهد كه ميتوان از آن به سبك شخصي او ياد كرد. در كنار زبان، از جمله عناصر مهم داستاني «لحن» است؛ يعني طرز تلقي نويسنده و نحوه برخورد او با موضوع اثر و شخصيت داستاني. زبان داستانهاي او در ارتباط مستقيم با لحن است. اين عنصر در تعامل با ساير عناصر داستاني بوده و نقش بسيار مهمي را در ساخت داستان ايفا ميكند. واژگان خاص و هماهنگ با وضعيت شخصيت اصلي، تاثير عنصر زبان و خصوصا واژگان در پرداخت ساير عوامل و عناصر داستاني، گوياي آن است كه نويسنده در پرداخت صحنهها و شكلگيري گفتوگوها و فضاسازيها، چه ميزان توفيق داشته است. شايد همين موضوع باعث شده داستانهاي او به فيلمهاي سينمايي تبديل شود؛ مثل كيسه برنج، صنوبر(محصول افغانستان)، قصههاي مجيد، خمره، چكمه، مهمان مامان، تنور، مثل ماه شب چهارده و مرباي شيرين. حالا مرادي در سن 75 سالگي است. خبر خداحافظي از قصهنويسي را هم داده اما ما دوباره به او سلام ميكنيم و اميدواريم ساليان سال زنده باشد و باز هم بنويسد و از سر بزرگياي كه دارد سلام دوباره به دوستداران كوچك خود بدهد.