میرزا یوسفخان وقار، ملقب به محاسبالملک، به سال 1260شمسی در تهران زاده شد. وقار از بستگان میرزاعلیخان امینالدوله، صدراعظم آزادیخواه قاجار بود. در کودکی زیر نظر امینالدوله درس ادب، هنر خطاطی و آشنایی با زبان عربی را به کمال آموخت و سپس در دیوان استیفای آن روزها که بعدها وزارت مالیه نام گرفت، شغل یافت و تا آخر عمر را در آن وزارتخانه گذراند. او در سال 1325 شمسی و در سن 65سالگی خرقه تهی کرد و در ضلع غربی صحن امامزاده صالح (تجریش) خانه ابدی گرفت. وقار از شاعران توانا و نوآور اواخر عهد قاجار و از ادیبان و خوشنویسان آن دوره بهشمار میرفت و از آنجا که انسانی خلوتگزیده بود، چندان در پی نام و شهرت نبود و متاسفانه اشعارش جز در دست معدودی از دوستان نزدیک به دست ارباب محافل ادبی نیفتاده و امروزه اهل ذوق از آن بیخبرند. نمونه موفقی از قدرت شاعری وقار، مخمس «مشتی اسمال» است که میتوان آن را با شعر «وصفالحال لوطیانه» دهخدا و قطعه «داش غلوم» ایرجمیرزا مقایسه کرد. این مخمس از زيباترين اشعار عاميانه عصر مشروطيت است که به تمام و کمال وصفالحال اوضاع روزهای پیش و پس از صدور فرمان مشروطيت را یادآور میشود. وقار در این نمونه از اشعارش که به زبان عامیانه سروده، بارها و بارها از اصطلاحات و الفاظ «طهرانی» و فرهنگ لغات عاميانه مردم آن روز «طهران» استفاده کرده است.
آن مخمس چنین است:
مشتي اسمال، به علي، کار و بار آزار شده
پاتوق ما تو بمیری بچه بازار شده
هرکسي واسه خود، يکه ميوندار شده
علي زهتاب در اين ملک پاتوقدار شده
وکيل مجلس ما، حجتآقا سردار شده
بعد از این بر سر ماها چه بلاها برسه
چه بلاها که از این خلق به ماها برسه
به گوش ما و تو فردا چه صداها برسه
کار این ملک و بپا تا به کجاها برسه
آن پدر نفطی ابول باعث این کار شده
مشتی اسمال، قسم بر علم و نخل و کتل
هرچه گشتیم در این کوچه و بازار و محل
کس ندیدیم بهجز دوم و لش و دزد و دغل
حاجی خردهفروش گفت به ابرام کچل
روح مشروطه ز ما والله بیزار شده
مشتی اسمال، نمیدونی چه کشیدیم به حق
چنقده واسطه مشروطه دویدیم به حق
پاهامون پینه زد و پاک بریدیم به حق
یه جوون پروپاقرص ندیدیم به حق
همه از پیر و جوون، رمال وردار شده
جلتا فکر تلکه به دوصد شیوه و رنگ
ما همه لول و پاتیلیم ز افیون و ز بنگ
از ممد جنی گرفته تا به کل مهتی پلنگ
صاف در خور خور خوابیم بهکل مست و ملنگ
کی میگه ملت ایرون همه بیدار شده
مشتی اسمال هرآنکس که خیانت کرده
یا به دزدان ستمپیشه اهانت کرده
یا که خود دزد شده ترک امانت کرده
یا که دزدی ز دگر دزد حمایت کرده
آقا [...] شده یا آقا سالار شده
مشتی اسمال، به اون تای سبیلت قسمه
لوطی حق و حسابدون به علی خیلی کمه
هرکسی رو که به بهرش بری از اهل نمه
مار به اینها بزنه، والله بر مار ستمه
علومت وردار ما [...] شده
هیچکس واسه ما یه پاپاسی کار نکرد
یه از این خوشغیرتا ذرهای کردار نکرد
چه ستمها که به ما آن لش [...] نکرد
تا سوار خر خود شد خرشو بار نکرد
از چپ و راست خرانند که افسار شده
مشتی اسمال، یکی لوطی پادار کجاست
یه نفر مشتی بیشیوه رگدار کجاست
برق قداره کل زینل عصار کجاست
گود زورخونه چه شد، اصغر نجار کجاست
دور، دور ممل لنت ولنگار شده
مشتي اسمال، به علي، اين بچهها گشت لشند
لش و بیغیرت و پنتیصفت و ماستکشند
بیبلانسبت تو بدروش و بدکنشند
بر سر یه لش مرده همه در کشمکشند
چون سگ و گرگ پي خوردن مردار شده!