چرا تلويزيون نميبينيم؟
سيدمحمد بهشتي
پخش يك مستند در مورد مرحوم احمد شاملو از شبكه سوم سيما سبب به وجود آمدن حرف و حديثهايي شد؛ مستندي كه با اعمال مميزيهايي پخش شد و كارگردانش را بر آن داشت كه رسما اعلام كند فيلمش توسط شبكه سوم سيما ابتدا سلاخي شده و آنچه روي آنتن رفته با آنچه او ساخته فاصلهاي فاحش داشته است. براي من عجيبتر از اين كار صدا و سيما، توقعي است كه بعضيها از تلويزيون دارند. به نظر من اگر رفتاري غير از اين در قبال مقولات و مسائل فرهنگي از تلويزيون ببينيم، عجيب است. كساني كه ميپرسند چرا تلويزيون چنين رفتاري كرده و فيلم را تا حد تحريف حرفش در مورد مرحوم شاملو مميزي كرده، به نظرم آگاهي چنداني از وضعيت سازمان صدا و سيما و سياستهاي آن ندارند. حالا پرسش من اين است: كساني كه اين رفتار تلويزيون برايشان محل سوال است، چطور طي اينهمه سال متوجه سياستها و عملكرد اين سازمان نشدند و هنوز از چنين رفتارهايي تعجب ميكنند؟ با اينكه دوست ندارم با لحن تهي از اميدواري در مورد تلويزيون حرف بزنم اما به اين پرسش كه با چنين تلويزيوني چه بايد كرد، پاسخي ندارم جز توصيه به نديدن برنامههاي آن. به نظر من تنها راه خلاص شدن از گزند تلويزيون ايران، نديدن برنامههاي آن است. سالهاست از هر طيف، جناح و صنفي كه بخواهيد به صدا و سيما انتقاد ميشود و «آنچه البته به جايي نرسد فرياد است.» صدا و سيما دچار ساختاري شده است كه در آن مخاطب و كارفرما يكي تلقي شدهاند. ما سالهاي متمادي است كه از رسانه ملي محروم هستيم. مواضعي كه صدا و سيما در هر حوزهاي اعم از سياست، فرهنگ، اقتصاد، مسائل اجتماعي و ... در تمام اين سالها از خود نشان داده، مواضعي كاملا جانبدارانه بوده است. منظور از جانبداري اين نيست كه صدا و سيما عليه امريكا، اسراييل و... بوده؛ منظور اين است كه عليه همهچيز بوده جز خودش. حتي من ميتوانم بگويم كه صدا و سيما عليه نظام و دولت هم عمل ميكند و اين را با مصداقهاي زيادي ميتوان تحليل و اثبات كرد. غير از اقليت كوچكي كه «خودي» محسوب ميشوند و از اشرافيتي «كاستي» برخوردارند، مابقي مدام در معرض اتهام، دروغ و دغل، نفرتپراكني يا نگاه تحقيرآميز و از بالا به پايين صدا و سيما هستند. طبعا مرحوم شاملو هم مانند هر هنرمند و نويسنده يا هر انساني جاي نقد دارد اما با وضعيتي كه در صدا و سيما ميبينيم و شناختي كه از سياستها و تواناييهاي آن داريم، صراحتا ميگويم كه اين سازمان شايستگي لازم را براي «نقد» ندارد؛ يعني در مقامي نيست كه بتواند نسبت به كسي نقد داشته باشد.
به هر حال نقد هم ملزومات و ملاحظات خودش را دارد و اين ملزومات و ملاحظات به هيچ رو در مختصاتي كه از وضعيت امروز اين سازمان سراغ داريم، نميگنجد. من كارگردان مستند مورد مناقشه را نميشناسم؛ اما اگر ايشان اهل منطق و نقد و تحليل است، اميدوارم درس گرفته باشد و اين تجربه باعث شده باشد كه ديگر براي ادا شدن حق مطلب در مورد اثرش، دل به رفتار مناسبي از سوي صدا و سيما نبندد. شايد بعضيها بپرسند كه پس نهادهاي نظارتي در اين ميان چه ميكنند؟ مثلا مجلس يا شوراي نظارت بر صدا و سيما. راستش من اميدي به هيچكدام از اينها ندارم. به صراحت ميگويم كه مجلس زورش به صداوسيما نميرسد. شوراي نظارت بر صدا و سيما كه متشكل از نمايندگان سه قوه است هم همينطور. نهايتش اين است كه تذكري بدهند و لاغير. بنابراين به شخصه تا اطلاع ثانوي تنها راه رهايي از گزند رفتارهاي اين سازمان را دوري جستن از آن و نديدن و نشنيدن برنامههايش ميدانم.