تنهايي سرشار و طلب استقلال
عاليه شكربيگي
پيش از نوشتن كتاب «جامعهشناسي تنهايي زنان» براي نوشتن مقالهاي در همين مورد به خوابگاه زنانهاي رفته بودم. در اين خوابگاه زنان بسياري از قشرهاي مختلف دور هم جمع شده بودند. آرايشگر، استاد دانشگاه، معلم، فروشنده و قشرهاي ديگري در خوابگاه زندگي ميكردند و هر كدام تنهايي خودشان را داشتند؛ تنهايي صرفا به معناي افسردگي و بيماريهاي روحي نيست، بلكه برعكس، تنهايي ميتواند به تنهاييهاي سرشار تبديل شود؛ يعني ميتوان در تنهايي خود با خواندن كتاب، انجام فعاليتهاي خيرخواهانه و داوطلبانه و امثال آن به رشد شخصي دست يافت. اما اين اتفاق قبل از اينكه در خلوت شخص رخ دهد، بايد در ذهن او جوانه بزند تا بتواند به مطالبه اين تنهايي سرشار بهپا خيزد. تنهايي مختص زنان نيست، بلكه همه انسانها تجربه تنهايي دارند. شايد گفته شود زناني كه در تجرد قطعي بهسر ميبرند يا زنان بيوه تنها هستند اما درواقع تنهايي مشخصه انسان قرن بيستويكم در تمامي جوامع شهري است. انسانهايي كه در برجهاي مسكوني و پشت ديوارها زندگي ميكنند، انبوه تنهايي هستند كه بيخبر از يكديگر زندگي ميكنند. اين تنهايي نه به جنس و نه به طبقه خاصي ربط دارد و انبوه تنها هر جا كه بروند اين تنهايي را با خود يدك ميكشند، با اين حال اين تنهايي از طرفي ظرفيت بدل شدن به تنهايي سرشار را دارد. هر كنشي كه انسان انجام ميدهد ميتواند از يك تغيير نگرشي نشان داشته باشد. در واقع افكار و رويههاي زندگي يك انسان تغيير ميكنند و اين تغييرات خود برخاسته از تغيير نگرش در ذهن و سبك زندگي آنهاست. تنهايي زنان ناشي از اين نيست كه آنها به اجبار به تنهايي روي آوردهاند. از طرفي گاهي اين تنهايي بهدليل مطالبه استقلال است. گاهي زناني به خاطر طلاق تنها زندگي ميكنند، گاهي به خاطر تجرد قطعي و گاهي برخي زنان با خواست خود ميخواهند طعم زندگي مستقل و تنها را بچشند. ميتوان گفت تا 10 يا 15 سال پيش تنها زندگي كردن دختران ما بارمعنايي چندان مثبتي نداشت و هنجارهاي جامعه به آنها اجازه اين كار را نميداد. حتي زناني كه طلاق ميگرفتند مجبور بودند با فرزندان خود يا بدون آنها به خانه والدينشان بازگردند. اما دختران امروز دچار تغيير نگرش شدهاند و نميتوان اين تغيير را ناديده گرفت. تحقيقات جامعهشناختي به ما نشان ميدهد در حال حاضر اولين خواسته دختران ازدواج نيست، بلكه آنها ميخواهند در قدم اول تحصيل كنند. بعد از تحصيلات به واسطه كسب آگاهي و آشنايي با حقوق خود طالب اشتغال ميشوند. اشتغال به آنها امكان و توانايي مالي ميدهد و ميتوانند هزينههاي خود را تامين كنند. بعد از طي اين دو مرحله اگر گزينه مناسبي پيدا كردند ازدواج ميكنند و اگر نه تنهايي مانع زندگي آنها نميشود. در واقع بسياري از زناني كه تنها زندگي ميكنند شايد تا به حال گزينه مناسبي براي ازدواج نداشتهاند و اگر اين گزينه پيدا شود ازدواج كنند، اما به سبب تنهايي دست از اهداف و روياهاي خود برنميدارند. شايد در ظاهر بگوييم اين زنان تنها هستند، اما اين تنهايي ناشي از خواسته خود آنهاست. آمار طلاق متاسفانه در جامعه ما روزبهروز بالا ميرود و درصد زيادي از زناني كه طلاق ميگيرند به دليل استقلال مالي توانايي پرداخت هزينههايشان را دارند. تنها زندگي كردن ديگر مثل گذشته بار معنايي منفي ندارد، بلكه نشاندهنده خواست و استقلال زنان است. بايد توجه داشت كه انسان در پيوستاري از ساختار و عامليت زندگي ميكند. باتوجه به جنبههاي جامعهشناختي اين مساله ميتوان گفت جامعه ما برخاسته از نظام مردسالار بوده و ارزشهاي مردسالاري در رگ و پي ما دروني شده است و...
هنوز چندان حضور زنان تنها را بر نميتابد و گاهي همين ديدگاه براي زنان تنها مشكل ايجاد ميكند. آسيبهاي معناداري كه زنان تنها ميبينند ريشه در جامعه مردسالار ما دارد والا هرگاه كه عرصه براي زنان باز شده، آنها توانمنديهاي خود را به جامعه اثبات كردهاند. زناني كه در تنهايي با استقلال انديشه و راي خود در حال پيشرفت هستند و به رويايهاي خود ميرسند، البته اين به معناي تاييد تنهايي زنان نيست. در حال حاضر زن ايراني به حقوق خودآگاه است و اگر شرايطش را داشته باشد وارد زندگي مشترك ميشود، اما اگر اين شرايط براي او مهيا نشود صرف تنهايي او را متوقف نخواهد كرد و مانع پيشرفت او نخواهد شد. زناني چون مريم ميرزاخاني به ما نشان دادهاند كه زنان ايراني ميتوانند با گذراندن موانع پيشرفت و دشواريها به بلندترين قلههاي موفقيت برسند.