به مناسبت نمايش آثار نسرين مروج در مجموعهاي با عنوان «عبور»
انتشار انتزاع
فاروق مظلومي
عصرهاي جمعه افتتاحيه نمايشگاههاي نقاشي جايي براي ديدار دوستان و بستگان هنرمند با يكديگر است. از مجموعهدارها و رسانههاي جدي معمولا خبري نيست. البته اين موضوع به حرفهايگري و ارتباطات گالريدار برميگردد. جمعه چهارم مرداد افتتاحيه نمايش آثار نسرين مروج با عنوان «عبور» بود. شايد عنوان عبور مربوط به اتفاقي باشد كه براي هنرمند اين مجموعه آثار يعني خانم نسرين مروج افتاده است و اين اتفاق ميتواند در حين خلق آثار يا بعد از خلق و در زمان بازديد از تابلوها براي خود هنرمند يا مخاطب بيفتد. اما آثار انتزاعي اتفاقات متنوع را براي مخاطبان در زمانهاي مختلف رقم ميزنند. امكان دارد يك تابلوي انتزاعي در يك روز مخاطب را به سمت خود جلب كند و روزي ديگر دافع هرگونه توجه باشد. به هر صورت وقتي خانم مروج در دهه چهارم زندگياش در اولين نمايشگاه انفرادي آثار انتزاعي و شبهانتزاعي را نمايش ميدهد، اين پيام را ميدهد كه رويكرد هنرياش، انتزاع است. خودش ميگويد شايد اشكال و فيگورهاي واقعگرا در آثارم ديده شوند اما جهان كلي نقاشيهايم آبستره و انتزاعي است. اغلب نقاشان خودآموخته هنر انتزاعي را دنبال ميكنند و اين شايد به وابستگي اندك هنر انتزاعي به دانش كلاسيك برميگردد اما خانم مروج در فيگورهاي محدودي كه در اين نمايشگاه موجود بودند، نشان ميدهد كه طراحي را ميشناسد و توجه به هنر انتزاعي دلايل معلوم و شايد نامعلوم ديگري برايش دارد.
ارتباط آزادانه و عاشقانه اين هنرمند با مواد نقاشي مانند رنگ و چسب در اين تابلوها شاهد اين ادعاست كه او به چارچوب كلاسيك و آكادميك رنگگذاري پايبند نيست حتي انتخاب ابزاري مانند كاردك يا قلم مو هم براي تسريع يا تسهيل يا تصحيح كار نبوده كه اتفاقا براي از بين بردن دقت نقاشي كلاسيك در دست هنرمند قرار گرفتهاند. استفاده از اشكال اصلي مانند مربع و دايره و اشكالي مانند لوزي بر اين مطلب صحه ميگذارد كه هنرمند جهان را در فرمهاي ساده خلاصه كرده است و اما محاط كردن صورت انسان در لوزي، مخاطب را بين جهانهاي واقع و غيرواقع معلق نگه ميدارد و اگر قبول كنيم هنر انتزاعي هنر تعليق و بلاتكليفي هم هست و هيچ تكليفي براي هنرمند و مخاطب مشخص نميكند، اينگونه آثار خانم مروج را موفق ارزيابي خواهيم كرد. در بررسي بافت تابلوهاي اين نمايشگاه گاهي به بافتي مسطح و گاهي به بافتهاي ناهموار ميرسيم. حتي بافتهايي داريم كه از شره رنگ روي تابلو ايجاد شدهاند. اين بافت ناهمگون نوعي وفاداري به نقاشي است كه نقاشي را از واقعگرايي دور ميكند، بافتي كه بازنمايي واقعيت خارجي نيست و اتفاقي منحصر به نقاشي است. همين بافت غيريكنواخت كه در بعضي از تابلوهاي اين نمايشگاه ديده ميشود در تضاد با ساير عناصر، فضايي پارادوكسيكال به نقاشيها داده است كه جستوجو را براي مخاطب مهيجتر ميكند. اما در آثاري كه بافت حضور مستقل ندارد و همنوا با ساير عناصر مثل رنگ و خط و سطح و در خدمت آنها استفاده شده از فعاليت تابلوها كاسته شده است. اين امر بديهي است، چراكه وقتي همه عناصر يك تابلو هدف مشخصي را دنبال ميكنند حتي كار با شكل و شمايل انتزاعي به يك كار مفهومي تغيير شخصيت ميدهد. در آثاري از اين دست معمولا مخاطب با درنگي كوتاه و حسي مشخص از مقابل اثر عبور ميكند.نزديكي ابعاد تابلوهاي نمايشگاه «عبور» به همديگر عدالتي يكسان را بين تابلوها توزيع كرده است از طرفي تابلوهاي انتزاعي اين نمايشگاه از نقطه يا موضع تاكيد برخوردار نيستند و اين با آزادي موجود در روح اثر انتزاعي سازگار است؛ صد البته در چيدمان تابلوها در نمايشگاه بايد به اين عدالت توجه ميشد كه نشده است. گاهي اين موضوع اجتنابناپذير است چون در پايتخت هم اكثريت قريب به اتفاق گالريها با كاربري نمايشگاه ساخته نشدهاند و با تغيير كاربري مكانهاي مسكوني يا تجاري عنوان گالري گرفتهاند.