• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4429 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۰ مرداد

قاتل و مقتول

آلبرت كوچويي

قاتل و مقتول، واژه‌هايي هستند كه هميشه درباره آنها مي‌شنويم، مي‌خوانيم. گاه چندش‌مان مي‌شود ولي باز با خبري ديگر، مجذوب آن مي‌شويم.

«فرانتس ورفل»، شاعر و نويسنده آلماني كه در قرن نوزده و بيست زندگي كرد، شعري دارد كه از «پدر و پسر» مي‌گويد، با همين عنوان سروده‌اي از بيست و سه سالگي‌اش. هفت سال بعد هم، همين شعر، دستمايه داستان بلند او مي‌شود كه عنوان «مقتول، مقصر است» را مي‌گيرد.

به تازگي ‌«غزاله نوحي» آن را به فارسي برگردانده است. همان حكايت «پدركشي» است؛ از حماسه‌ها و اوديسه‌هاي يونان تا به امروز. از عقده‌هاي اديپ تا ايزدان حماسي. حكايت خانواده دوشك است تا روزگار تزار روسيه و نگاه ويژه‌اي دارد، به روابط پدر و پسر.

نقش نخست را «كارل» دارد، پسر يك ژنرال
تمام عيار و مستبد و شورش فرزند عليه پدر و همتش در كشتن پدر كه كشته نمي‌شود. از آن سو نگاه به پدر و پسري، از طبقه‌اي ديگر دارد.

يك غرفه‌دار در سيرك. غرفه‌اي براي پرتاب توپ و كوبيدن آن به سر آدمك‌ها و آدمك‌هايي كه بعد از اوهام كارل، سر در مي‌آورند. غرفه‌دار را شايد به انتقام آدمك‌هايي كه كله آنها را توپ‌باران مي‌كنند؛ پدر را، پسر از پا در مي‌آورد.

حادثه قتل پدر، در جزيره هنس اينزل رخ مي‌دهد، در شهربازي‌اي كه سينما دارد، تونل وحشت، آبشار سرسره‌بازي و البته موسيقي نظامي هم. پسر، ژوليوس كالندر است و پدر، گروهبان پيشين، پدر را مي‌كشد.

آگوست، پسر، همه زندگي را شاد زيسته است. مثل همه جوان‌هاي ديگر آن روزگار. قاتلان را تماشا كنيد، دو طبقه متفاوت از هم و ضد و نقيض، اما پدركشي، در هر دو خانه كرده است. اگرچه
سرانجام، رهايي‌اي است براي كارل، پسر ژنرال كه به اصرار پدر خود از 6 سالگي درس نظام خوانده كه در موسيقي رهايي است كه رها مي‌شود و به طبيعت باز مي‌گردد.

«امين سلمان»، نويسنده جوان هم در رمان جاندارش اين را مي‌گويد، با گريزي به رستم و سهراب، با نمايشي در تئاتر شهر امروزي. قصدم اين است كه بگويم، در غرب، با حماسه‌ها و اسطوره‌هاي‌شان چه مي‌كنند و ما يك سره، پشت به آنها داريم. همتي بايد كه آن مانده‌ها را نه مسخره‌گون و با تقليدي ناشيانه و با سمه‌اي، زنده كنيم. آنچه «امين سلمان» با نگاهي تازه و دگرگون‌ساز با آن چنين مي‌كند و البته كه با طنزي شيرين و فاخر، روايتش را مي‌گويد. روايتي قابل اعتنا و تامل...

اين را هم بگويم با چنين نگاهي يعني، مقتول مقصر است، كارگردان زني «ليليانا كاواني» نام، ساخته ستودني‌اي داشت كه در جشنواره فيلم تهران، در دهه پنجاه ديدم. فيلمش را ساخت: «پيشخدمت شب». اثري روشنگرانه. زني، جسته از اردوي آشويتس كه اكنون همسر يك آهنگساز و رهبر اركستر است.

مامور پذيرش هتل را ناگهان به ياد مي‌آورد. از ماموران گشتاپو و از نازي‌ها در آن اردوگاه بود و خود به قتلگاه مي‌رود كه «كاواني» بگويد: مقتول، مقصر است.

مقصود اين بود كه چنين نگاه روانكاوانه را ما در ادبيات و سينماي امروز كم داريم. نه تقليد ناشيانه... بشتابيد كه غفلت موجب پشيماني است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون