• ۱۴۰۳ يکشنبه ۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4429 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۰ مرداد

نام كوچك پدر

فاطمه باباخاني

همين‌جور كه خبرها را بالا و پايين مي‌كردم‌، مطلبي از نشر اطراف توجهم را جلب كرد، در صفحه توييتر اين نشر به ماجراي نامگذاري در زيمبابوه اشاره كرده و نوشته شده بود: «در زيمبابوه اسم‌ها يكجور ربط مستقيم به چيزي دارند. مثلا اگر جمعه به دنيا مي‌آمدي اسمت را مي‌گذاشتند فرايدي. من خوش ‌شانس بودم يك دانشجوي پزشكي به نام مارتين مرا به دنيا آورد و اسمم شد مارتين».

اين را كه خواندم ياد نامگذاري خودم افتادم. اولين فرزند خانواده كه به دنيا آمده بود، پدرم ياد مادر مرحومه‌اش افتاد و اينكه بايد نامش در خانواده باقي بماند، بنابراين نام او را برايش انتخاب كرد. اما اين همه دغدغه‌مندي براي نامگذاري در خصوص رسيدگي به وضعيت سلامت كودك به كار نيامد و در چند ماهگي از بيماري ساده‌اي از دنيا رفت. دو دختر بعدي كه به دنيا آمدند، معلوم نيست خانواده چطور توانستند پدر را راضي كنند نام مادرش را بر آنها نگذارد. به من هم كه رسيد قرار بود نامم فاطمه باشد، اما پدر رفته و شناسنامه را به نام مادرش گرفت. جالب اينكه انگار قرار بود اين نام تنها بر شناسنامه باشد و حتي خودش هم هيچ ‌وقت به آن نام مرا صدا نزد. من بودم و دو اسمي شدن. با نامي كه در شناسنامه‌ام بود هيچ احساس نزديكي نداشتم و هميشه برايم يك اتفاق زايد بود كه تلاش مي‌كردم از خودم دورش كنم.

دوستان ديگرم كه دو اسم داشتند هم ماجراي‌شان تقريبا مشابه من بود؛ يكي در همان ابتداي دهه 60 به دنيا آمده و پدرش مي‌خواست با نامگذاري فرزندانش موضع سياسي خود را نشان دهد، براي همين در مقابل اصرار همسرش بر اسامي توافقي‌شان، نام‌هاي ديگري براي آنها انتخاب كرد.

آن ديگري هم بايد نام مادر پدرش را به ارث مي‌برد، براي همين كل برنامه‌هاي مادر براي نامگذاري بچه‌هايش زير سوال رفت و آنها به اسم‌هايي كه پدر مي‌خواست، شناسنامه‌دار شدند. در خانواده‌هاي ديگر هم در ابتداي دهه 50 و 60 بعضي به اسم بزرگان فاميل نامگذاري شدند و برخي به نام شخصيت‌هايي كه پدر و مادر در فيلم‌ها ديده يا قهرمان كتابي كه خوانده بودند.

حالا كه چند دهه از آن روزها گذشته، اين رسم كه پدر خودش به اداره ثبت مراجعه و فكر كند بدون هيچ تبعاتي مي‌تواند بر فرزندش نامي بگذارد نه تنها در شهرها بلكه در روستاها هم از بين رفته است. ديگر نمي‌شود به راحتي نامي بر فرزند گذاشت، هم از آنجا كه تعدادشان كمتر و به يكي يا دو تا محدود شده و هم به آن سبب كه ديگر رييس خانواده والدين نيستند كه نارضايتي‌شان به هيچ انگاشته شود.

اگر روند و جريان حاكم آن دهه‌ها در نامگذاري به اسم بزرگان و پدر و مادرهاي درگذشته مي‌چرخيد، دهه‌هاي بعد اين روند تغيير كرد و شهرها و حتي دورافتاده‌ترين روستاها از آن تاثير گرفتند. در دهه 70 نام‌هاي ايران باستان به يك‌باره گل كرد و خانواده‌ها به فكر انواع و اقسام الهه‌ها افتادند‌، اسامي سخت شد و تلفظش براي پدربزرگ و مادربزرگ‌ها دشوار؛ طوري كه در صدا كردن نوه‌شان دچار مشكل مي‌شدند و آنها را با لغت ديگري صدا مي‌زدند كه هيچ معنايي نداشت.

در دهه بعد تب مهاجرت به جان همه افتاد و زوج‌ها تصميم گرفتند نامي بر فرزندشان بگذارند كه آن طرف آب هم معنايي داشته باشد. اسم‌ها كوتاه شدند و ترجيحا با سه حرف، چون به نظر مي‌رسيد ايده‌آل‌ترين تعداد حروف براي يك نام است. از آن طرف نسل ما هم كه از نام‌هاي‌شان ناراضي بودند پاشنه كفش‌شان را ور كشيدند تا اسمي كه به آن خوانده مي‌شدند را در شناسنامه‌هاي‌شان ثبت كنند.

حالا ديگر معلوم نيست دهه‌هاي بعد چه اسم‌هايي سر از شناسنامه‌ها درمي‌آورند، فقط مي‌توان مطمئن بود در نامگذاري بيش از آنكه خانواده‌ها به گذشته فكر كنند و بخواهند نام آنها را زنده كنند، در فكر آينده باشند، ‌آينده‌اي كه قرار است چه آن ور مرز و چه در اين خاك جوانه بزند‌، رشد كند و بار دهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون