برخيز و اول بكش (248)
فصل بيست و چهارم
«فقط يك كليد، خاموش و روشن» ظهور حماس
نويسنده: رونن برگمن / ترجمه: منصور بيطرف
در همين حال شين بت در دوره سخت گذار بود. آژانس به دنبال تطبيق با يك سري از شوكهايي بود كه پس از رخداد اتوبوس اشكلتون و پيامدهايي كه پس از آن ايجاد شده بود. طي يك دوره كوتاهمدت، جوانان جايگزين تعداد كثيري از رهبران سازمان شدند و به همين خاطر رسيدن به يك بلوغ حرفهاي زمان ميبرد. چندين افسر پرونده و بازجويان گفتهاند كه آنها طي اين دوره به رييسان خود درباره خطر اسلامگرايي افراطي هشدار داده بودند اما آژانس براي برخورد با آن بييار و ياور شده بود. در اواخر سال 1987 زماني كه اولين انتفاضه سربرآورد، ياسين تقريبا مهمترين چهره مذهبي- سياسي در غزه و كرانه باختري بود و رييس نهضتي شده بود كه صدها عضو و دهها هزار حامي داشت. ياسين در ماه دسامبر همان سال اعلام كرد كه جهاد شروع شده است. او نام سازمانش را نهضت مقاومت اسلامي كه مخفف آن «حماس» يا «شور و اشتياق» بود، گذاشت.
طي ماههاي آتي، گزارشهاي پراكندهاي درباره نهضت به شين بت ميرسيد و در آگوست سال 1988 عمليات بزرگي براي مقابله با آن ريخته شد. شين بت 180 نفر را دستگير كرد و آنها را تحت سين جيمهاي شديد گذاشت اما همه آنها از قبل آمادگي داشتند و ذرهاي اطلاعات مهم را مثلا در اين مورد كه صلاح شهاده، ارشدترين عضو بازداشت شده در اين دستگيريها يك شاخه نظامي مخفي را بر پا كرده بود و همان موقع داشت آن را فرماندهي ميكرد، فاش نكردند. در وهله اول، او و ياسين آن واحد را در پي فرماندهي اسطورهاي واحد آريل شارون، واحد 101 نام نهاده بودند. بعدا اين نام به واحد ويژه، عزالدين قسام، رهبر فلسطيني كه حملات به اهداف بريتانيايي و يهودي در دهه 1930 انجام ميداد، تغيير دادند.
شهاده از داخل زندان شاخه نظامي را فرماندهي ميكرد و پيامهاي كددار به خارج از زندان ميفرستاد. در سال 1989 او و ياسين دو عضو اين واحد به نامهاي محمود المحبوب و محمد نصر را مامور كردند تا دو سرباز اسراييلي را بربايند و بكشند. آنها در يك خودرو با پلاكهاي اسراييلي در يك تلاقي كه ميدانستند سربازان گذري سوار ميشوند، منتظر ماندند. يك رفتار بسيار گسترده در اسراييل كه بسياري از موتورسواران خوشحال ميشدند كه به سربازاني كه براي مرخصي به خانه ميروند يا به پايگاههايشان برميگردند، كمك كنند. دو دهه بعد، المحبوب به شبكه تلويزيوني الجزيره گفت كه چطور آنها يكي از سربازان به نام ايلان سعدون را گرفتند:«ما خودمان را با عرقچيني كه بر سر خود گذاشته بوديم، شبيه يهوديهاي مذهبي كرده بوديم، مثل خاخامها يك ماشين به محل تقاطع آمد و مسافران را پياده كرد. در خودروي ما جعبه بود [ براي اينكه فضا را پر كند و فقط يك گذري را بتوان سوار كرد]. من رانندگي ميكردم. جعبهها پشت سر من بود و درب پشت سر من خراب بود. من به او [سعدون] گفتم كه به سمت ديگر برو. او اين كار را كرد و پشت سر شاگرد نشست. من و ابوصهيب [ همكارش، نصر] يك علامت از پيش تعيين شده را بين خود داشتيم كه در لحظه مناسب من با دستم علامت بدهم زيرا ميتوانستم ببينم كه در جلو و پشت جاده چه ميگذرد. 3 كيلومتر بعد از تقاطع من علامت را به ابوصهيب دادم و او با اسحله برتا شليك كرد. من ميشنيدم كه سعدون به سختي نفس ميكشد. دو گلوله به صورت او خورده بود و يك گلوله به سينهاش؛ بريده بريده نفس ميكشيد سپس تمام كرد. بعد از آن ما او را روي صندلي خوابانديم و به محل از پيش تعيين شده، برديم».
محبوب اضافه كرده بود كه او ميخواست شخصا به سعدون شليك كند اما با تاسف اين كار را به شريكش داده بود تا او از اين مزيت لذت ببرد. در دو ربايش المحبوب و نصر با جنازههاي سربازان عكس گرفتند تا پيروزيشان را جشن بگيرند.
محبوب و نصر قبل از آنكه شين بت بتواند آنها را دستگير كند به مصر گريختند. المحبوب يك چهره كليدي عمليات حماس در خارج شد. اعضاي ديگر بريگاد عزالدين قسام كه حمايت پشتيباني را براي دو قاتل فراهم كرده بودند، دستگير شدند و در معرض شكنجه از جمله استهزا، اعدامهاي فرضي تزريق سديم پنتهال قرار گرفتند. همه آنها اعتراف كردند و بر تن يكي از آنها يونيفورم ايدياف را پوشاندند و در اطراف كرانه ميچرخاندند تا نشان دهد كجا اسلحه سعدون، علامت سربازياش و نيز سلاحهايي كه خود استفاده كرده بودند را پنهان كردهاند. ياسين به خاطر همكارياش در اين كشتار به حبس ابد محكوم شد.
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه