درباره دانش و سلوك عباس زرياب خويي
علامه گوشهگير
صادق سجادي
اگرچه جنبههاي مهمي از دايره علم، اطلاع و فضل بيمانند مرحوم دكتر عباس زرياب خويي در آثارشان هم پيداست و به تحقيق و دقت در تاليفاتشان هم ميتوان به فضايلشان پي برد اما اهميت شخصيت و جايگاه ايشان را نميتوان در تاليفاتشان خلاصه كرد. مرحوم دكتر زرياب اساسا اهل شهرت نبود و شايد اين در بيميلي او به چاپ كتابهايش بيشتر موثر بود. بيشتر اهل تحقيق بود و دوست داشت گوشهاي به كار پژوهشي بپردازد.
البته كه مرحوم زرياب فراتر بودند از اينكه بخواهيم به همان تاليفات محدودشان بدانيم. به عبارتي همه آن چيزي كه ايشان ميدانستند و ميتوانستند بنويسند، در آثارشان نيست. با اين حال بر اين باورم كه همان نوشتهها و منتشرشدههايشان، حد اعلاي مراتب تحقيق و علم و اطلاع ايشان را نشان ميدهد.
بيآنكه مبالغهاي در كار باشد و بخواهم بزرگنمايي كنم، معتقدم كه اطلاعات شگفتآور دكتر زرياب در زمينههاي مختلف فرهنگ و تمدن ايران و اسلام در قرون اخير كمسابقه بود. در زمينههاي مختلف ادبيات فارسي و عربي، فلسفه، كلام، فقه، اصول تفسير و به خصوص تاريخ ايران و اسلام، مرحوم دكتر عباس زرياب خويي هميشه حرف آخر را ميزد. در مراتب تحقيق در جلسات علمي كه در خدمتشان بودم، ميديدم بعد از اينكه ايشان اظهارنظر ميكردند، از آنجايي كه اين اظهارنظرها به قاعده دقيق و مستند و روشن بود، كسي نميتوانست بر ضد آن چيزي بنويسد يا بگويد. احاطه مرحوم دكتر زرياب به منابع رشتههاي مختلف و زمينههاي مختلف فرهنگ و تمدن كه به آن اشاره شد، شگفتآور بود. همينطور حافظه عجيبي كه داشتند، در نوع خود مثالزدني است.
من سالها خدمت مرحوم دكتر زرياب بودم. ايشان بارها مرا به عنوان شاگرد و دستيار شگفتزده كرده بود. استادان ديگري هم بودند كه در روزهاي خاصي از هفته در اتاق ما جمع ميشدند و با مرحوم دكتر زرياب صحبتهاي علمي ميكردند و ما بهره ميبرديم. آنچه در آن بحثها و جدلها بيش از هر چيز جلب نظر ميكرد، احاطه زندهياد زرياب به مسائل مختلف از حوزههاي گوناگونِ متفاوت از يكديگر بود. اشراف ايشان به منابع ايراني و اسلامي يعني منابعي كه به زبانهاي عربي و فارسي وجود داشت، در كنار احاطهاي كه بر تحقيقات جديد اروپايي داشتند، به علاوه تسلطشان بر زبانهاي آلماني، انگليسي، فرانسه و تا اندازهاي روسي، پهنه عظيمي از علم و دانش را در نهاد ايشان گردآورده بود. در هر مجلس علمي كه بحثي درباره يكي از جنبههاي فرهنگ و تمدن ميشد، حرف آخر و اساسي را مرحوم دكتر زرياب ميزد. بارها ديدم كه ارجاعات ايشان به منابع كهن از روي حافظه در بحثها و حتي نوشتهها، بسيار دقيق و درست است. ايشان از روي حافظه ما را به منابعي ارجاع ميدادند كه وقتي به آن منابع مراجعه ميكرديم، همان مطالبي را مييافتيم كه ميخواستيم و زندهياد زرياب با اتكا به حافظه خود ما را راهنمايي كرده بودند.
دكتر زرياب بهطور كلي آدم گوشهگيري بود و در محافل و مجالسي كه دعوت ميشد، معمولا يا حضور پيدا نميكرد يا به ندرت ظاهر ميشد. بيشتر در كلاس درس بود يا مجلس بحث با دوستان نزديكش. حاضر نبود هر جايي برود. بنابراين تعداد كساني كه با عمق دانش، مهارت، آگاهي و همچنين سلوك و رفتارهاي ايشان آشنايي داشته باشند، بسيار كم بود. به همين جهت است كه گفته ميشود سطح علمي و ميزان اطلاع و فضل ايشان وسيعتر از آثاري است كه منتشر كرده است.
سلوك و رفتاري را كه ايشان با دانشجويان و همكارانشان داشتند، به شخصه در كس ديگري نديدهام. كمتر كسي را ميتوان يافت كه مانند زندهياد زرياب خويي، واجد اين اندازه از فضايل انساني باشد. مثل بعضيها نبود كه وقت گذاشتن و بهادادن دكتر زرياب به يك دانشجو از نظر آنها وجهي نداشت. ايشان هرگز چنين عقايدي نداشتند. با يك دانشجو يا حتي هر كسي كه از ايشان پرسشي داشت، همان رفتاري را داشتند كه مثلا با همكاران و استادان همرتبه خود در دانشگاه. يعني آنها هم كه سوال ميكردند، با همان دقت و سنديتي پاسخ ميداد كه وقتي داشت با استادي ديگر مباحثه ميكرد.
طي سالهاي متمادي كه در خدمت مرحوم دكتر زرياب بودم، بسياري از استادان نامآور دانشگاه براي حل مشكلات علمي ميآمدند نزد ايشان و در زمينههاي مختلف از فلسفه، كلام، فقه، تفسير و اصول بگيريد تا ادبيات از ايشان راهحل ميخواستند. اگر دانشجوي تازه به دانشگاه آمدهاي هم كه سالهاي ابتدايي دانشگاه را ميگذراند، نزد ايشان ميآمد و سوال ميكرد، به همان شكل جواب ميداد كه به يك استاد. فضايل مرحوم دكتر زرياب واقعا پرشمار بود. يعني در زمينههاي مختلف ميتوان درباره فضايل ايشان حرف زد و نوشت. مثلا درباره نوع سلوك ايشان با اشخاص، شيوه آموزشي، تشويقهايي كه براي دانشجويان و اهالي مستعد علم در نظر ميگرفتند و ... همواره به دنبال گشودن راههايي بود كه دانشجويان مقابل خود بسته ميديدند. پيشنهادهايشان همواره بكر و راهگشا بود. حافظهاي كه نسبت به مطالب و منابع داشتند، بسيار به كمك او براي راهنمايي دانشجويان ميآمد. مثل خيلي از همكاران ما نبود كه دانشجو را به منابع مبهم و اشخاص ناآشنا حواله بدهد. اينطور نبود كه به دانشجو بگويد حالا برو و فردا يا هفته ديگر بيا. هميشه در همان زمان مراجعه، منابعي را در اختيار دانشجويان ميگذاشت و راهنماييشان ميكرد. حتي ميگفت چگونه بايد وارد بحث شوند و صورتهاي ممكن براي ورود به مباحث را به آنها ميگفت. از اين نظر هم كمتر كسي را ديدهام كه مانند ايشان تا اين اندازه به رفع مشكلات دانشجويان علاقهمند باشد. به نظرم آثار ايشان دست كم براي اهالي فن، حاوي اين ويژگيهاي مرحوم هم هستند و فضل، اطلاع و احاطه ايشان بر منابع تا حد زيادي براي اهل تحقيق در آثار ايشان هم پيداست.
زندهياد زرياب از دانشمنداني است كه هم به شيوه قديم تحصيل كرده بود و هم به شيوه جديد. عرض كنم كه يكي از دلايل موفقيت علمي و احاطه ايشان هم همين مساله است. يعني هم آن دقت و همت قدما را در كسب علم داشت و هم از شيوههاي جديد مراجعه و استناد به منابع برخوردار بود.در نتيجه اين دو ويژگي را با هم درميآميخت و دستاوردي متفاوت ارايه ميكرد. دكتر زرياب معتقد به تفكيك علوم به آن معنايي كه بعضيها معتقد هستند، نبود. ايشان فلسفه را هم در تاريخ به كار ميبرد. در كلام و فقه و اصول هم همينطور. ممكن بود كه از دانش خود در حوزه فقهي، تفسيري، كلامي و فلسفي در تاريخ هم استفاده كنند. سيرت رسولالله را از قدما تا به امروز خيليها نوشتهاند اما مرحوم دكتر زرياب با وجود اينكه ميديد كتابهاي مختلفي در ارتباط سيره نبوي وجود دارد باز هم به اين مقوله پرداخت و سراغ تاليف اثري در اين حوزه رفت. دليلش اين نبود كه آنها را كم يا ناقص ميديد. او ميخواست نگاه خود را به سيره پيامبر كه نگاه تازهاي هم هست، در اثري كه مينويسد پياده كند. نگاهي در بستر تاريخ و ناظر بر فضا و شرايطي كه در عربستان آن روزگار وجود داشت. روزگاري كه پيامبر در آن مبعوث شد و به كوشش براي ترويج دين نو پرداخت، در كتاب «سيرت رسولالله» بسيار مهم است. مرحوم دكتر زرياب در اين كتاب نگاهي كاملا متفاوت نسبت به سيرهنويسان قبل از خود دارد. سيرهنويسان شخصيت و زندگي پيامبر را در يك ظرف محدود مورد بررسي قرار ميدادند و مثلا ميگفتند غزوه بنيمصطلق چگونه اتفاق افتاد يا بعضي از رفتارهاي مشركان قريش با پيامبر چگونه بود؟ آنها در چارچوبي محدود آنچه را كه اتفاق افتاد، بيان ميكردند؛ در حالي كه دكتر زرياب نگاهش وسيع است و فضا را بررسي ميكند و به خواننده ميگويد فضايي كه پيامبر در آن متولد و بعدها مبعوث شد، چگونه فضايي بود. نوع نگاه عربها، طرز تلقي آنها، اعتقاداتشان، روابطي كه به لحاظ اجتماعي داشتند و ... را اجمالا بررسي ميكند و بعد ميرسد به اينكه پيامبر در چنين فضايي رسالت پيدا كرد تا دين نو را ترويج كند. نگاه دكتر زرياب در ميان سيرهنويسان قديم و جديد، نگاه ويژهاي است و بنا به اين تعبير ميتوان گفت كه دكتر زرياب در سيره پيامبر با ديدگاه امروز به تاريخنگاري نگاه كرده است، نه در يك چارچوب محدود وقايعنگاري كه نزد قدما متداول بود.
دكتر زرياب كه مثل بسياري از استادان ديگر جهت ارتزاق، منبع درآمدي جز دانشگاه نداشت، وقتي ايشان مثل خيليهاي ديگر در اداره زندگي معمولي دچار مشكل شد، به ناگزير سراغ كار پارهوقتي رفت كه به وسيله آن بتواند امورات زندگي خود را بگذراند. يعني كار نيمهوقت ايشان كه اتفاقا به ناچار انجام ميداد، به خاطر گذران زندگي بوده است. اينجاست كه موضوع بيرون آمدن ايشان از دانشگاه را بايد موضوع مهمي در بررسي زندگي و كار ايشان بدانيم. اگر ايشان در همان دانشگاه –كه خانهاش بود- مانده بود، يعني اگر ارادهاي وجود داشت براي اينكه ايشان را در دانشگاه نگه دارد و مانع از محروميت دانشگاه از حضور ايشان شود، قدر مسلم ثمرات بسيار بيشتر از آن مرحوم نصيب فرهنگ و علوم انساني ما ميشد. طرد مرحوم دكتر زرياب خويي و امثال ايشان از دانشگاه، جفايي بود كه دانشگاه به خودش تحميل كرد. چرا كه با رفتن ايشان از دانشگاه، يك جامعه فرهنگي كه ميتوانست فرهنگيتر بشود، از بركات علم و آگاهي و مهارت ايشان محروم شد. متاسفانه نگاهي كه در سالهاي اول انقلاب به دانشگاه و استادان، خصوصا استادان برجسته وجود داشت، ضربهاي اساسي به پيكره دانشگاه و فرهنگ زد.
قدر مسلم مرحوم دكتر زرياب بيشتر به تاريخداني مشهورند. آثاري كه ايشان در ارتباط با تاريخ اسلام يا تاريخ ايران پيش از اسلام و بعد از اسلام از خود بر جاي گذاشتهاند، بسيار ارزشمند است. با اين وجود، اين همه استاد نبود. ما به عنوان كساني كه با ايشان بيشتر مأنوس بوديم، شاهديم كه ايشان چه ايدهها، دانستهها و طرحهايي داشتند كه هرگز چاپش نكردند. ما آن ايدهها و دانشهاي بينظير را ميشنيديم و پيرامونشان بحث ميكرديم و هميشه منتظر انتشار آثاري بر اساس آنها بوديم اما هيچوقت اين اتفاق نيفتاد و چاپ نشدند. آثاري كه ميتوانستند احاطه مانند مرحوم زرياب خويي به زمينههاي علمي مختلف و به ظاهر جدا از هم را به همه نشان دهند و در معرض استفاده همه علاقهمندان قرار بگيرند. به هر حال نوشتن از همه جنبههاي شخصيت مرحوم زرياب در مجال حاضر نميگنجد. به هر حال ايشان هم اديب بودند، هم نسخهشناس، هم نويسنده، هم مترجم، هم تاريخنگار و... پرداختن به همه اين جنبهها مجال مفصلتري ميطلبد تا تبحر زندهياد در همه اين زمينهها را بتوان به بحث و بررسي گذاشت. اميدوارم اين فرصت به زودي دست بدهد.