در اهميت روزنامهنگاري تحليلي
مجيد رضاييان
در پاسخ به اين پرسش كه مطبوعات چگونه ميتوانند در عصر رونق شبكههاي اجتماعي همچنان مخاطبانشان را حفظ كنند و مرجع باشند؛ ميتوانيم از عملكرد حرفهاي روزنامه واشنگتن پست در ماجراي قتل جمال قاشقچي به عنوان يك نمونه موفق ياد كنيم. قبل از هر چيز بايد اين نكته را روشن كنيم كه شبكههاي اجتماعي نميتوانند جاي رسانههاي حرفهاي را بگيرند بلكه ميتوانند رسانههاي حرفهاي را به چالش بكشند. هر مطلبي كه منتشر ميشود، سرانجام به يك منبع نياز دارد. بايد منبعي در اختيار داشته باشيم كه مخاطب به صحت و سقم آن مطمئن باشد. در شبكههاي اجتماعي امروزه ما با فقدان دو چيز روبهرو هستيم؛ فقدان سنديت و فقدان مشروعيت. اما در مطبوعات و رسانههاي حرفهاي چنين چيزي نيست. نمونهاش كاري است كه روزنامه واشنگتنپست در ماجراي قتل قاشقچي انجام داد. بسياري از رسانههاي دنيا هم به آن پرداختند اما اين روزنامه بيش از بقيه اثرگذار بود. اين موفقيت نشان ميدهد كه اگر روزنامهاي دست به توليد بزند و كار حرفهاي و قدرتمند انجام دهد، شبكههاي اجتماعي را به دنبال خودش ميكشد و مطالبش بازنشر ميشود و موج رسانهاي ايجاد ميكند. بنابراين راه بازگشت مطبوعات ايران به عنوان مرجع رسانهاي «روزنامهنگاري تحليلي» است. اين نوع از روزنامهنگاري بر دو عنصر چگونگي و چرايي رويدادها متمركز است. هر چند ما در سايتهاي خبري و شبكههاي اجتماعي با كثرت اطلاعات مواجه هستيم اما مطالب كوتاه شبكههاي اجتماعي نميتواند جاي مطالب روزنامهنگاري تحليلي را بگيرد. از طرف ديگر بازنشر متعدد مطالب در شبكههاي اجتماعي خطر دور شدنشان از اصالت اوليه را بيشتر كرده است بنابراين در اين شرايط نياز به رسانههاي حرفهاي بيشتر هم ميشود. به رسانههاي تخصصي بيشتر نياز پيدا ميكنيم كه به چگونگيها و چراييها توجه كنند. در چنين فضايي بازار آنچه كه واقعيت ندارد و شايعات داغ ميشود. ما اولين مانعمان در روزنامهنگاري تحليلي اين است كه روزنامهنگاران ما بايد نگاه كارشناسي داشته باشند در واقع «روزنامهنگار- كارشناس» باشند. مساله بعدي اين است كه روزنامهنگاري تحليلي، آزادي رسانه ميخواهد. يعني موانعي كه سانسور تلقي ميشود، برداشته شود. در اين صورت ميتوانيم به رونق روزنامهنگاري تحليلي در ايران اميدوار باشيم.