• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4439 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۳ مرداد

تحليل سيامك زندرضوي درباره نشر و بازنشر فيلم‌هاي افشاگري و خشونت در شبكه‌هاي اجتماعي

كودكان مي‌بينند، جست‌وجو مي‌كنند و بازتوليد مي‌كنند

نيلوفر رسولي | كودكان و نوجوانان يكي از اصلي‌تري مخاطبان فيلم‌هايي هستند كه در آنها صحنه‌هاي غيراخلاقي يا خشونت‌آميز به تصوير كشيده شده است. اين روزها و با گسترش تلفن‌هاي همراه، نوجوانان و كودكان بيش از پيش در معرض مواجهه با اين مسائل هستند و با توجه به آسيب‌پذيري كه دارند، مي‌توانند پيامدهاي منفي اين اتفاق را بيش از ديگران به خود جذب كنند. براي بررسي پيامدهاي اين امر و بررسي راه‌حل‌هاي پيش‌رو گفت‌وگويي داشتيم با سيامك زندرضوي، جامعه‌شناس، عضو هيات علمي دانشگاه باهنر و عضو هيات‌مديره انجمن جامعه‌شناسي ايران. تخصص دكتر سيامك زند‌رضوي جامعه‌شناسي مردم‌مدار است و با اين رويكرد مسائل كودكان و نوجوانان را مطالعه و بررسي كرده است. با توجه به اينكه او در تحقيقات خود انگشت روي ظرفيت‌هاي اجتماعات محلي گذاشته است، در پاسخ به «اعتماد» مبني بر نقش خانواده‌ها در انتشار ويديوهاي حاوي صحنه‌هاي خشونت‌بار، نقش خانواده‌ها را به تنهايي موثر نمي‌داند و از بستري گسترده‌تر سخن مي‌گويد. او با اشاره به نقش گسترده تلويزيون در ترويج اين نوع صحنه‌ها و فيلم‌ها، از بي‌حسي ناشي از ديدن اين ويديوها مي‌گويد و يكي از مهم‌ترين راه‌حل‌هاي گذر از اين بي‌حسي را «شفقت و همدلي اجتماعي» مي‌داند.

 

اين روزها فضاي مجازي در تلفن‌هاي همراه را فيلم‌هايي پركرده است كه مروج خشونت هستند، چه خشونت عليه انسان يا حيوان يا چه خشونتي كه در آنها حوزه‌هاي خصوصي افراد برملا مي‌شود. به نظر شما دلايل رواج اين نوع ويديوها چيست و ريشه‌هاي آنها را بايد در كجا جست‌وجو كرد؟

به طور كلي ويديوهايي كه حوزه خصوصي را به عرصه عمومي مي‌برد و خشونت در آنها بازنمايي مي‌شود اصلا پديده جديدي نيستند. در ايران از دهه 1360 تلويزيون سردمدار توليد و توزيع اين نوع ويديوها بود و اين كار اتفاقا با كودكان و نوجوانان شروع شد. آن روزها در تلويزيون مي‌ديديم كه يك كودك 16 ساله را براي اعتراف مي‌آوردند و او ابتدا با عصبانيت و پرخاش مي‌گفت چرا من اينجا هستم و در سكانس بعد اين كودك در جايگاه شخصي كه به اشتباه خود پي برده بود مفصل از زندگي خصوصي خود صحبت مي‌كرد. شروع اين جريان در واقع چنين نمايش‌هايي بودند كه از تلويزيون پخش مي‌شدند و بايد ديد چرا تلويزيون به خود اجازه مي‌داد در همه اين مدت و به طور متناوب خود پيشرو و مبتكر اين نوع ترويج خشونت باشد؟ آنها فكر نمي‌كردند كه با آشكارشدن پشت صحنه اين نمايش‌هاي خشونت‌‌بار بر مخاطب‌هايي از جنس خانواده و كودكان چه آثاري خواهند داشت و از آن زمان تاكنون هم يك بار نشده است كه تلويزيون در نقد اين نوع فيلم‌هاي به‌اصطلاح مستند اثر متفاوتي بسازد. خب وقتي چنين چيزي مرتب به نمايش گذاشته مي‌شود ديگر تضميني نيست كه كودكي كه قبلا مخاطب اين نوع ويديوها بود، خود مبتكر نوع ديگري از مستندهاي خشونت‌بار نشود.

شما به تلويزيون اشاره كرديد، اما امروز كودكان و نوجوانان اين ويديوها را بيشتر در گوشي‌هاي همراه والدين خود مي‌بينند، نه تلويزيون.

در اين جا موضوع، موضوع مصرف‌كنندگي است. يك كودك يا يك نوجوان مصرف‌كننده داده‌هايي است كه توليد و به اشتراك گذاشته شده است. 10 سال پيش مساله اين بود كه در خانه دستگاه كامپيوتري بود و كودكان به شبكه‌هايي دسترسي داشتند كه از لحاظ اخلاقي مناسب نبودند. راه‌حلي كه براي آن مطرح شد فيلتر كردن اينترنت بود و دستگاه طويل و قوانيني براي اين كار تعريف شدند و كميته‌هايي هم شكل گرفت. واقعيت اين است كه اين كار پاسخ مساله نبود. همان 10 سال پيش هم مثل الان كه گوشي به والدين متعلق است، آن زمان كامپيوتر متعلق به والدين بود. اما هر بزرگسال مسئولي صرفنظر از شغلش مي‌تواندتمهيداتي بينديشد اين امن ‌كردن اما مساله شكننده‌اي است؛ والدين دستگاهي را براي كودكان امن مي‌كنند و كودكان به دليل كنجكاوي و خلاقيت اين مرزها را مي‌شكنند و دائم در حال عبور از اين مرزها هستند. همين وضعيتي را كه 10 سال پيش داشتيم، امروز در گوشي‌هاي همراه داريم. اما اين نظارت بايد در بستر اجتماعي فهم شود. در واقع بايد ديد چقدر خشونت در جامعه مقدس مي‌شود و چقدر در دسترس جامعه قرار مي‌گيرد. هنوز جنبش ضدخشونتي در جامعه ما شكل نگرفته است كه بزرگسالان به آن بپيوندند. هر چقدر هم خانواده‌ها به اين جنبش بپيوندند، با نمايش چنين خشونت‌هايي در تلويزيون همچنان فاصله زيادي باقي مي‌ماند. در نتيجه هر كودك هم با كنجكاوي و خلاقيت خود نه تنها به آن دسترسي پيدا مي‌كند، بلكه سعي مي‌كند شبيه آن را جاي ديگري جست‌وجو و سعي كند خود نيز نمونه‌اي مثل آن را توليد كند.

يعني خانواده‌ها نمي‌توانند نقش موثري داشته باشند؟

به دليل تعدد امكان دسترسي و تعدد شبكه‌هاي مجازي نمي‌توانيم اين پديده را تنها به خانواده‌ها واگذار كنيم. خانواده به تنهايي نمي‌تواند مسووليت چنين مورد رعب‌آوري را به ‌عهده بگيرد چون نمي‌توان چنين فيلم‌هايي را در تلويزيون ديد و باقي داستان را به خانواده واگذار كرد. بايد نگاه همه‌جانبه‌اي به توليد و انتشار اين نوع ويديوها داشته باشيم و مساله به اين سادگي نيست. در اين خصوص همه دستگاه‌هاي مرتبط بايد در نقد اين خشونت عريان و شكستن حوزه خصوصي و آوردن آن به عرصه عمومي مورد پرسش قرار بگيرند.

آيا كودكاني كه از سنين پايين با اين نوع فيلم‌ها مواجه مي‌شوند، زودتر به مرحله بي‌حسي مي‌رسند؟

بايد اول بي‌حسي و خشونت را تعريف كرد؛ يك طبقه‌بندي سنتي از خشونت هست كه در آن خشونت را براي كودكان جسمي، جنسي، عاطفي و بي‌توجهي طبقه‌بندي مي‌كنيم كه انواع شناخته خشونت‌ها هستند كه در كشور ما بعضا پيگرد قانوني دارد و بعضي هم ندارد و به عنوان تربيت شناخته مي‌شود. اما دو نوع ديگر خشونت هم هست كه كمتر به آن پرداخته مي‌شود؛ خشونت ساختاري و خشونت نمادي. در خشونت ساختاري نيازهاي اوليه كودك مثل سرپناه مناسب و كافي به طور روزانه تامين نمي‌شود و خانواده‌اش قادر نيست كه اين را برآورده كند، مرتب مدرسه نمي‌رود يا به دليل فقر خانواده از مدرسه اخراج مي‌شود. اين نوع خشونت منظم و ساختاري خود بستري از بي‌حسي را فراهم مي‌كند و بي‌حس مي‌شوند چون نيازهاي اوليه پاسخ نمي‌گيرند و چون خود در قعر گرسنگي و محروميت هستند، نيازهاي بقيه برايشان مطرح نمي‌شود. نوع بعدي نمادين است. يعني شما نه به عنوان يك شخص، بلكه به عنوان نماد يك گروه ديگر برچسب مي‌خوريد و نسبت به ديگران بي‌حس مي‌شويد. با شكل چشم يا رنگ پوست شناخته مي‌شويد و ديگران شما را نه به عنوان انسان بلكه به عنوان مهاجري كه آمده‌اند و عرصه زندگي را براي آنها تنگ كرده‌اند، مي‌شناسند و اين افراد در معرض خشونت دائمي هستند. خشونتي كه تقصير آنها نيست و همين هم باعث مي‌شود كه در برابر مسائل ديگران بي‌حس شوند. كاركرد اين نوع خشونت‌ها هم صرف‌نظر از اينكه از بالادست توليد و عرضه شود يا چشم را بر آنها بببندند، كاركرد هراس است.

يعني هراس حاصل از مشاهده اين ويديوها خود باعث بي‌حسي مي‌شود؟

مادامي كه شهروندان خشونت را در دور و بر خود حس مي‌كنند دچار وضعيت بي‌حسي مي‌شوند، يعني وضعيتي كه ديگر كاري از دست ما برنمي‌آيد. بي‌حسي در بستري از خشونت‌هاي ساختاري و نمادين و خشونت‌هاي عريان روي مي‌دهد تا آدم‌ها نسبت به مسائل ديگران بي‌حس شوند و در اين حالت ديگر مهم نيست در كدام جغرافيا باشيد، در اين وضعيت اين ويديوها با ايجاد هراس فرآيند كنترل شهروندان را به دست مي‌گيرند. يعني مردم دائم مي‌ترسند و همزمان كه نسبت به رنج ديگران بي‌حس هستند، تبديل به عناصر منفردي مي‌شوند. يعني با اينكه در جامعه حضور دارند اما اتصالي با هم ندارند.

در اين وضعيت راه‌حل چيست؟

به محض اينكه اين اتصال به وجود ‌آيد راه‌حل عبور از هراس و خشونت در اجتماع‌هاي محلي و محله‌اي يافت مي‌شود. در اوايل انقلاب افرادي از يك محله براي محله خود تصميم مي‌گرفتند و ساز و كاري تعريف مي‌كردند كه چطور از محله حفاظت كنند و حاصل آن به همه اجتماع مي‌رسيد چون از نقطه هراس منفرد‌كننده عبور كرده و تبديل به جمع توانا شده‌ بودند و نسبت به هم عميقا شفقت و همدلي نشان مي‌دادند. اين شفقت و همدلي سرمايه‌هاي اجتماعي ارزشمندي هستند كه هراس از بالا و بي‌حسي از پايين را خنثي مي‌كنند. در اين حالت نبايد فقط بار را به عهده خانواده گذاشت زيرا در بالا و پايين اين روند به طور مداوم افزوده مي‌شود و راه‌حل گذر از اين بي‌حسي، شفقت و همدلي اجتماعي است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون