«قصه بلوار»، مستندي در ستايش يك خيابان خاطرهانگيز
بازگشت به خويشتن
حسين ايمانيجاجرمي
در عصر سلطه «بيمكاني» و «بيهويتي» بر شهرهايمان، بازگويي هنرمندانه و كارشناسي شده تاريخ و خاطرات يك فضاي شهري در تهران تلاشي است كه نميتوان از كنار آن بيتوجه گذشت. توسعههاي جديد شهري كه در سالهاي اخير در شهرهاي بزرگ كشور انجام شده گويي تقليدهاي ناشيانهاي از يك مدل منسوخ شده دهه 50 ميلادي است: نوعي رونويسي شهرسازانه و تسليم شده به قدرت و ثروت بيمايه، خيابانهاي بيروح، بيتوجهي به پيادهرو و سبزه و آب و درخت، ساختمانهاي به هم بافته از سيمان، آهن و شيشه، بيهيچ تنوع و خلاقيت، بيهيچ رويداد و خاطره و ساخت فضا فقط از منظر كاسبي. اينها فضاهايي نيست كه بتوان در آنها زندگي و تاريخ را جستوجو كرد و با مكان صميمي شد، به آن علاقه پيدا كرد و حتي عاشقش شد. اما داود اشرفي با فيلم «قصه بلوار» نشان ميدهد كه هنوز تهران فضاهايي دارد كه ميتوان عاشقش شد و برايش فيلم ساخت. بلوار از لوكيشنهاي مورد علاقه كارگردانها بوده و هست و مكاني بوده براي روايت قصههاي فيلم، اما اينبار اشرفي قصه خود بلوار را براي تماشاگر تعريف كرده است. ساختن فيلمهاي مستند درباره فضاها و مكانهاي شهري كار آساني نيست. نيازمند سالها تحقيق و گردآوري اسناد و مداركي است كه پيدا كردن برخي از آنها زحمت بسيار ميخواهد. اما همه اينها نميتواند سبب ساخت فيلمي دلنشين و خوش ساخت شود اگر عشق و علاقهاي به شهر در كار نباشد. «قصه بلوار» اما نشان ميدهد كه كارگردان از عشاق شهر است و با بهرهمندي از ذوق، هنر، تكنيك و اسناد توانسته تحولات اين مكان همچنان دوست داشتني شهر را در قالب فيلمي مستند بيان كند. در كلانشهر تهران، فضاها و مكانها بيشمارند اما همه آنها اين فرصت و امكان را پيدا نميكنند كه در خاطره جمعي مردمان شهر جايي پيدا كنند. ميدان توپخانه، خيابان سيتير، ميدان حسنآباد، ميدان آزادي و بلوار كشاورز از جمله اين فضاها هستند كه با وجود تعديات و ناملايمات روزگار، به سبب علاقه بخش قابل توجهي از مردم، جاودانه شده و بخش مهمي از هويت و شخصيت تهران شدهاند. نميتوان تهران را بدون نام بردن از اين مكانها تعريف كرد و نميتوان نسبت به سرنوشت آنها نيز بيتوجه بود. «قصه بلوار» را از يك منظر ديگر ميتوان بخشي از تلاشي دانست كه در سالهاي اخير براي «بازگشت به خويشتن شهري» شروع شده و شهر و فضاهايش، تاريخش و تحولاتش از مسائلي شده كه ارزش فكر كردن و دفاع كردن پيدا كرده است. تهران تسليم شده به تصميمات سياسيون، بسازو بفروشها و مقامات شهرداري، گويي در آخرين لحظههاي تسليم به بيهويتي و بيمكاني، از خواب غفلت برخاسته و بخش قابلتوجهي از شهروندانش قصد كردهاند كه شهر را پس گرفته و آن را آنگونه كه ميخواهند روايت كرده و براي حفظ آن بكوشند. ساختن فيلمهاي مستندي چون «قصه بلوار» براي فضاهاي شهري بخشي از اين بيداري شهري است و به درك بهتر شهروندان از تحولات فضا و ارزش آن كمك ميكند.
ديدن اين فيلم براي همه دوستداران تهران الزامي است!
جامعهشناس شهري