رضا شاهد کفاش
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است
اگر غلط نکنم لطف روزگار زر است
کسی که چون من بیچاره صاحب زر نیست
اساس زندگی از بهر او میسر نیست
خوراک او همه جز شلغم و چغندر نیست
به فکر او پدر و مادر و برادر نیست
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است
اگر غلط نکنم لطف کردگار زر است
زر است طفل پدرمرده را بهجای پدر
زر است بچه بیشیر را همی مادر
زر است بیوهزنان را نکوتر از شوهر
عمو و عمه و خالو و خاله و خواهر
بگو که جده و جد بزرگوار زر است
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است
به مجلسی که بوَد تار و ساز و هم سنتور
شراب و شاهد شیرین و نقل و تخمه شور
چراغ شیره و تریاک و منقل و وافور
حریف گنجفه و آس و بازی پاسور
بساط سفره و سرمایه قمار زر است
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است
به زر توان سر زلف نگار را زد چنگ
به سوی کوی بتان کرد هر زمان آهنگ
زمانه با تو بگیرد اگر زمانی تنگ
مزن به سینه پی وصل خوبرویان سنگ
که عشق و وصل نکویان گلعذار زر است
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است
گرفتم آنکه تویی اهل فضل و دانش و هوش
ز جام علم و خرد، صبح و شام دُردینوش
اگر تو را نبوَد زر، ز جمله چشم بپوش
برو همی پی تحصیل سیم و زر میکوش
که فضل و مایه دانش به روزگار زر است
پدر زر است و برادر زر است و یار زر است!
دوددود
راحتالحلقوم سُرباندود، دود
شامه را مطلوبتر از عود، دود
نوشدارویی که درمان میکند
دردِ بیدرمانمان را زود، دود
دود بود آن کیمیای روحبخش
وانکه جان بخشید ما را بود، دود
تار و پود آدم از آب و گِل است
جان ما را چیست تار و پود؟ دود
میدود خون، داخل رگهایمان
تا که میبلعیم همچون هود، دود
آنچه محدودست در ایران، هواست
وآنچه بیحدّست و نامحدود، دود
خودکفا گشتیم در تولید آن
مفتخر هستیم زین مولود: دود
بس که از ایام کاریمان بکاست
هم به تعطیلاتمان افزود، دود
حال داده ملت بیحال را
کرده تهران را چو هالیوود، دود
بوق ماشینهای برقی: بیب-بیب
بوق ماشینهای دودی: دود-دود
تا نیالاییم خود را با هوا
بیهوا ما را به خود آلود، دود
ما ز بالاییم و پایین میرویم
میرود اما سوی معبود، دود
تا نبندد آه، راه سینه را
کرد راه سینه را مسدود، دود
دودمان خلق را بر باد داد
دودمانش باد پس نابود، دود!
حذفیات
در پی یک وام، کفشم پاره شد، پا حذف شد
همچنین اعصابم از پایین و بالا حذف شد
بس هوا با هر نفس، سم در تنم پمپاژ کرد
طبق اسناد پزشکی، نصف ششها حذف شد
با خوراکیهای مصنوعی، مِری از دست رفت
بعد از آن هم معدهام با کیسهصفرا حذف شد
آب آشامیدنی از بس که پُراملاح بود
کلیهام با سیچهل من سنگ خارا حذف شد
مخچهام هنگید و کمکم راه منگیدن گرفت
این اواخر خردههوشی بود اما حذف شد
عینکم تهاستکانیتر شده اما چه سود
شعرهایم وقت چاپ از شصتویک جا حذف شد
چانهام را بوکسوری خرزور در یک صف شکست
گوش من در بچگی با دست بابا حذف شد
یک هیولا نیمهشب در کوچه خفتم را گرفت
خفت من با پنجههای آن هیولا حذف شد
قلبم از بس روز و شب با استرس درگیر بود
چند دفعه اصطلاحا قاط زد تا حذف شد
بطن و دهلیزم عمل میخواست اما اشتباه
قسمتی از رودهام در حال اغما حذف شد
خودروام هم پای درمان رفت، حتی قالی و
مبل و جاروبرقی و تخت و متکا حذف شد
هیچوقت از زندگی چیزی نفهمیدم؛ چه بد!
دلخوشی سانسور شد، دل هم مجزا حذف شد