• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4445 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳۱ مرداد

شيخ محمد «وامنان» را آباد كرد

فاطمه باباخاني

از گردنه خوش ‌ييلاق مي‌گذريم، از روستاي كاشيدار هم. روستاي نراب را هم زيرپا مي‌ ذاريم تا به «وامنان» روستايي كوچك در حاشيه پناهگاه حيات وحش خوش ييلاق برسيم. حدود ساعت 4 عصر بالاخره خانه‌هاي روستا ديده مي‌شوند. وامنان به خاطر شكل قرارگيري‌اش در ارتفاع فقط يك خيابان تنگ و باريك دارد كه در آن به زحمت دو ماشين از كنار هم عبور مي‌كند. خانم شاملو از معدود زنان روستاست كه مي‌بينيم.‌ سراغ شيخ محمد را از او مي‌گيريم، مسير حسينيه را نشان‌مان مي‌دهد. همين‌طور مستقيم حركت مي‌كنيم تا به حسينيه مي‌رسيم، دو نفر مشغول بنايي هستند، يكي شيخ محمد و ديگر يك سرهنگ ارتش.

مي‌گوييم آمده‌ايم تجربه شيخ محمد در توسعه روستايي را بشنويم. شنيده‌ايم كه وامناني‌ها با مديريت او توانستند زعفران‌كاري راه بيندازند و يك تعاوني تاسيس كنند كه تا الان يك ميلياردي پول جمع كرده است. تا شيخ محمد دست‌هايش را بشويد و وارد فضاي حسينيه شويم، نگاهي به اطراف مي‌اندازيم. در اين ارتفاع كه ما هستيم منظره‌اي از كوهستان پيداست و درختاني كه تك و توك به چشم مي‌خورد و در چشم‌اندازي نزديك‌تر زمين‌هاي كشاورزي هستند. گوشه‌اي در حسينيه مي‌نشينيم. اول حرف از بازسازي اين فضا مي‌شود، مي‌گويد بايد خودم پايه كار باشم تا بقيه هم داوطلب شوند. توضيح مي‌دهد كه خيلي راحت و با يك فراخوان ساده پول ساخت را جور كرده و تمام كار با نيروي داوطلب انجام شده است. سرهنگي كه همراهش است و به كار تهيه چاي و زعفران مشغول است‌، مي‌گويد حالا كه بازنشسته شده به خدمت شيخ و حسينيه مشغول شده و به واسطه ارادت به اوست كه اين تابستان را در كنارش به شكل داوطلبانه به كار ساخت حسينيه مي‌پردازد.

سخن به زعفران و زعفران‌كاري و بعد جمعيت روستا مي‌كشد‌، شيخ محمد توضيح مي‌دهد اين ايده را مطرح كرده تا از مهاجرت جوان‌ها از وامنان جلوگيري كند. تا پيش از اين كار نيروي كار براي پيدا كردن شغل و زندگي بهتر عازم گرگان و شهرهاي اطراف مي‌شد اما از وقتي زعفران‌كاري راه افتاده و توانسته درآمد درخوري براي روستا كسب كند نه تنها درصد مهاجرت صفر شده بلكه روندي منفي هم پيدا كرده و بسياري تصميم گرفته‌اند به روستاي‌شان برگردند. شيخ محمد مديرعامل تعاوني است و به واسطه نگاه جامعش به مسائل و مشكلات روستا همه مردم را عضو اين تعاوني كرده است. آنها در فصل جمع‌آوري، گل‌هاي زعفران را به تعاوني مي‌فروشند، تعاوني محصول را نگه مي‌دارد تا پس از بالا كشيدن قيمت‌ها، محصول را بفروشد و به اين ترتيب هر سال به سهم اعضا افزوده مي‌شود.

سرهنگ يك كتري چاي زعفران براي‌مان مي‌آورد، كتري را كه خم مي‌كند، عطر زعفران و ليمو بيني همه را نوازش مي‌كند، فنجان‌ها رنگ طلا به خود مي‌گيرند و ما كه دم به دم سفارش فنجاني ديگر مي‌دهيم. در همين حين شيخ محمد درباره برنامه‌هاي آتي‌اش مي‌گويد، اينكه مي‌خواهد گل‌گاوزبان و گل‌ محمدي را هم به محصولات تعاوني‌شان اضافه كند چون آنها داراي ارزش افزوده بالاتري نسبت به ساير گياهان دارويي هستند. براي بازاريابي به كاشان و بقيه شهرها سرزده و مي‌داند، دلال‌هايي كه براي خريد مي‌آيند چه اختلاف قيمتي را تلاش مي‌كنند از او پنهان كنند. مي‌گويد مي‌خواهد وامناني‌ها در روستاي‌شان بمانند، كار كنند و آواره شهرها نشوند. همين طور كه حرف مي‌زند، نم باران به شيشه حسينيه مي‌زند. بيرون كه مي‌آييم، كوهستان را مه گرفته. راه طولاني است، خداحافظي مي‌كنيم و باز به آن سوي گردنه بازمي‌گرديم، مي‌دانيم روزي وامنان الگويي از توسعه روستايي خواهد شد به واسطه شيخ محمد كه كمتر كساني نامش را شنيده‌اند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون