رجايي و آنچه در خاطرات ديگران ماند
محمود فاضلي
در سالگرد انفجار ساختمان نخستوزيري در 8 شهريور 1360 و شهادت رجايي و باهنر، هميشه اين سوال كه چرا رجايي با آن همه سابقه سياسي فرصت نوشتن خاطرات سياسي خود را نيافت، ذهن محققان تاريخ شفاهي را به خود مشغول ميكند. رجايي از جمله معدود چهرههايي است كه با بسياري از گروههاي سياسي مسلمان رابطه نزديكي داشت اما پس از انقلاب و پذيرش مسووليتهاي مختلف، مجالي براي نوشتن خاطرات خود نداشت و آنچه از او باقي ماند، خاطراتي است كه ديگران از او نقل كردهاند.
رجايي فعاليتهاي سياسي خود را با شركت در جلسات تفسير قرآن و سخنرانيهاي آيتالله طالقاني در مسجد هدايت، همكاري با اعضاي نهضت آزادي، روحانيون مبارز، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خلق و بقاياي هياتهاي موتلفه اسلامي دنبال ميكرد. رجايي به دليل ارتباط گستردهاي كه با كادرهاي اوليه سازمان مجاهدين به ويژه حنيفنژاد، احمد و رضا رضايي داشت بعضي از كمكها را از طريق دوستاني كه مانند او با اين سازمان همكاري داشتند در اختيار سازمان قرار ميداد. خانم صديقي (همسر رجايي) كه خود نيز در جريان مبارزه بود، رابطه رجايي با سازمان را چنين توضيح ميدهد: «آقاي رجايي با كادر مركزي و رهبري اوليه سازمان در ارتباط بود اما هيچگاه عضو سازمان نبود، ولي سازمان به عنوان يك واسطه مهم روي ايشان حساب ميكرد. زماني كه رضا رضايي از زندان فرار كرد و در خانههاي تيمي مخفيانه زندگي ميكرد، رجايي مستقيما با او رابطه داشت. به گونهاي كه يك شب به منزل ما پناه آورد و آقاي رجايي با وجود مخاطراتي كه اين كار داشت، به او پناه داد.»
رجايي تعدادي از كتب دفاعيات اعضاي اين سازمان را كه ساواك نسبت به آن حساس بود به منزل يكي از خواهرانش انتقال داد. خواهرزاده او بدون كسب اجازه از رجايي تعدادي از اين كتابها را به دانشگاه ميبرد كه يكي از آنها با واسطه به دست ساواك افتاد و منجر به دستگير خواهرزادهاش و سپس خود رجايي شد. او در طول نزديك به بيست ماه بازجويي و حبس در سلول انفرادي كمترين نشانه عجز و سازشي از خود نشان نداد و مدت زنداني شدنش در سلولهاي انفرادي او را در زمره يكي از نادرترين زندانيان سياسي قرار داد. بعضي از همسلوليهايش ميگويند بارها ديده ميشد رجايي به دليل ورم شديد كف پا بر اثر ضربات متوالي شلاق كه ايجاد شده بود در بازگشت به سلول به صورت چهار دست و پا راه ميرود.
هاشميرفسنجاني در اين رابطه چنين ميگويد: «ما در تمام دوران مبارزه از سال 41 تا 57 هيچ موردي را سراغ نداريم كه يك نفر بيست و چند ماه در يك سلول بماند و مرتب زير شكنجه باشد و به رژيم حرفي نزند. پيش ايشان اسراري داشتم كه اگر فاش ميشد بنده را هم اعدام ميكردند.»
لطفالله ميثمي يكي از كادرهاي سازمان چنين نقل ميكند: «رجايي در زندان سختترين شكنجه را تحمل كرد اما هيچ كس را لو نداد. او حداقل 5 نفر از كادرهاي علني سازمان را ميشناخت كه حتي اگر يكي را لو ميداد ضربه سنگيني براي سازمان بود اما او به طور عجيبي شكنجههاي سخت را تحمل كرد.» رجايي پس از محاكمات متعدد به پنج سال حبس محكوم شد اما با اعترافاتي كه يكي از اعضاي همين سازمان عليه رجايي در زندان داشت، ساواك دريافت كه رجايي با وجود آن همه شكنجه كمترين اطلاعاتي از روابط خود را بازگو نكرده است، او را مجددا به شكنجه و بازجوييهاي
طاقتفرسا كشاند. يكي از مبارزان دوران ستمشاهي، مقاومت رجايي را در زندان رژيم پهلوي چنين ياد ميآورد: «هيچ وقت در زندان نديدم ايشان با اينكه از افراد فعال و سابقهدار سياسي در بيرون از زندان بود، مدعي باشد كه چنين و چنان كردهام يا حتي براي ما كه بسيار نزديك به او بوديم چيزي از بيست ماه سختي شكنجه و بازجويي خود را بيان كند.»
پس از اينكه قضاياي انحراف عقيدتي سازمان بر همگان روشن شد، رجايي در ملاقاتي با يكي از اطرافيان خود تاكيد كرده است اگر من در بيرون از زندان بودم و قضيه تغيير مواضع سازمان پيش آمده بود، سرنوشتم مثل مجيد شريفواقفي و مرتضي صمديهلباف ميشد؛ من زير بار انحراف نميرفتم و مرا هم مثل آنها از بين ميبردند. او انحراف در سازمان را تلخترين خاطره دوران مبارزات سياسي خود ميدانست. افسوس كه رجايي مجالي براي نوشتن انبوه خاطرات سياسي خود نداشت.