آن حروف سربي
آلبرت كوچويي
حروفچيني، شغلي كارگري بود كه بهطور معمول، كارگران حروفچين، در چاپخانهها، نوشتهها را با حروف سربي، حرف به حرف از خانههاي قفسهها درآورده و به سرعت مطلب را ميچيدند.حرفها، بر صفحات فلزي جا گرفته و يك نوشته را براي چاپ تشكيل ميدادند. حروفچينها، كارگران فرهيختهاي بودند كه البته به خاطر چيدن و خواندن نوشتهها، صاحب اطلاعات بسيار ميشدند. نخستينبار كه دبير فرهنگي يك هفتهنامه شدم، براي آشنايي با حروفچيني و چاپ، به چاپخانه «سكه» در كوچه پس كوچههاي خيابان نادري وارد شدم.
چيدن حروف سربي، حيرتانگيز بود و تسلط و آگاهي حروفچينان، حيرتانگيزتر. اين حكايت حروفچيني، در دهه چهل بود كه بعدتر، حروفچيني، «اينترتايپ» و پس از آن لاينوترون آمد. چيدن حروف «اينترتايپ»، يك گام از دستي به جلو بود. كارگر پشت صفحه كليد حروف مينشست و تايپ ميكرد. حروف با سرب مذاب، چيده ميشدند. صفحات حروفچيني، آماده چاپ بود. هنوز اين شغل، كارگري بود تا كه لاينوترون آمد كه از چاپخانه درآمده و به دفاتر نشريهها راه يافتند. اينها، حروفچينها -و البته بيشتر خانمها- مطالب را تايپ ميكردند و مطالب، عكاسي ميشد.
اكنون، حروفچينها كارمند شده بودند. «اپل مكينتاش»، نخستين رايانهاي بود كه حروفچيني را با انواع حروف براي صفحات رايانهاي، به بازار داد. اندازههاي حروف، حالا ديگر از پوينت يا فونت 10و12و14و16و18 تا 72، به دهها فونت و گونه، درآمد. 10 و چندصدم و الي آخر. حروف رايانهاي به زيبايي حروف سربي نبودند، به ويژه حروف «زر» كه از آن روزنامه كيهان در آن هنگام بود.
روزنامهها، اقبالي از آن حروف نكردند و نخستين كسي كه چند رايانه، خريداري كرده و دفتر حروفچيني، راه انداخته بود، «نظري» نامي بود كه همه دارايياش را بر سر آنها به باد داد. ورشكسته شد و دفتر را تعطيل كرد. دكتر صنعتي «زرنگار» را براي حروفچيني، با كپي حروف «زر»، به بازار داد و اقبال بسيار از آن شد. بازار گونههاي متفاوت حروف داغ شد و در پي آن، صفحهبندي هم رايانهاي شد تا به امروز. چه ثروتهايي كه در اين راه به باد رفت و چه آدمهايي كه قرباني اين تندباد شدند و رفتند.
هميشه تصوير، آن كارگران حروفچين در چاپخانههاي گرم و داغ در گوشهاي از چاپخانه، با عرقگيرها و گرمكنهايشان، با شر شر عرق از جبينشان، با من است. بسيار فرهيخته، آگاه و انديشمند بودند. حتي متفاوتتر از كارگران پاي دستگاههاي چاپ، از چاپ ملخي گرفته تا بعد افست و افست روتايتو و تا به امروز...
كارگران فرهيختهاي كه بييادي و نامي از آنها، توانشان، قدرت يديشان و در كنار آن فرهيختگي و انديشمند بودنشان از يادها رفتند.
بوسهاي بر جبين عرق آلودشان نثار باد.