هرمز، مبتلاي شعر
راد قنبري
امروز نزديك به پنج دهه است كه هرمز عليپور ميسرايد؛ سرايشي مدام، مستمر، خستگيناپذير و سرشار از زندگي. عليپور بيترديد يكي از اضلاع اصلي پنج ضلعي آغازگر موجناب در دهه پنجاه است. او به گفته خودش با چهار شاعر ديگر از مسجد سليمان آن روزگار كه عبارت بودند از يارمحمد اسدپور، سيروس رادمنش، سيدعلي صالحي و آريا آرياپور، جريان جديدي از شعر را به راه مياندازند كه منوچهر آتشي موج نابش ميخواند. شعري با تكيه بر ايجاز و تصوير كه زيست آغشته به نفت و مناسبات وابسته به نفت را در سرزمينهاي خوزستان و به ويژه مسجد سليمان نشان ميدهد و به لحاظ فرمي نسبت به جريانهاي معاصر خودش، ماجراجوييهاي تازهتري را در زبان تجربه ميكند. اين بازيهاي فرمي را كه به ظرفيتهاي تصويري در ارتباط با زيستبوم و جامعه پيرامون و بار احساسي و انرژيك كلمات ميپردازد، بيش و پيش از همه ميتوان در مجموعه «كودك و كبوتر» مشاهده كرد و بعد در مجموعه ديگرش كه بيشتر ميپسندم يعني «نرگس فردا». عليپور مبتلا به هنر است. نه از آنرو كه ژست هنرمند بودن را دوست داشته باشد . عشق هرمز به شعر ريشه در عشق او به زيبايي دارد و تلاش او براي انتقال تجربياتش به مخاطب در لحن صميمياش هويداست. او زيست خود را سروده است. شعري پاك و غيروابسته كه درست در مسير جدي شعر معاصر بعد از نيما قرار ميگيرد و در اين مسير براي هر راهبلد و رهگذري جلوهگري ميكند. پرداختن به احساس و عاطفه با آفرينش تصاوير خيالانگيز در كاربست زباني قوام يافته از عليپور شاعري خاص براي مخاطب جدي و مشكلپسند ساخته است. شعري كه زبان سطحي و سهلانگار را برميتابد و نه مخاطب سهلانگار را. به اين شعر از مجموعه «نرگس فردا» نگاه كنيد:
«بر اين لاله/ اين حلقه يادگار كوكبهاست/ اينسان كه اين اسبان نگاه منتظر دارند/ كه نوبت نگاه تاريك است/ دميده روز اما به سايه برج و/ دميده روز/ به كشتِ زار/ و بيصدا/ افسانه ميشود زمين/ در گريهي انار»
بر خلاف اغلب شاعران موج ناب شاعر پركاري است و اين را تعداد كتابهاي چاپ شدهاش نشان ميدهد. به نقل از خودش كه بارها گفته «شعر دست از سرم برنميدارد»، اميدوارم همواره بنويسد و شعر دست از سرش برندارد.