به نبودن من عادت كنيد، به نااميدي نه
درگذشت مهدي شادماني خبرنگار باتجربه ورزشي، بامداد شنبه پس از حدود سه سال مبارزه اميدوارانه با سرطان توييتر فارسي را در موجي از اندوه فرو برد. او در اين مدت در تمام پستهايش از اميد و اميدواري مينوشت. با انتشار خبر مرگ اين خبرنگار بسياري از كاربران توييتر با هشتگ مهدي شادماني از خاطرههايشان با او نوشتند. آنچه ميخوانيد منتخبي از اين توييتهاست:
«هيچ چيز نميتوانست اين روزها از داغ رفتن مهدي شادماني جانسوزتر باشد. خداحافظ مهدي جان، بنده خوب خدا»، «همه ما ميميريم او دوست نديده ما بود كه از پنجره شبكههاي اجتماعي نجيبانه از آهسته آهسته رفتنش براي ما گفت و چه دوستي از او بهتر كه همه ما رو به چيزي متذكر كرد كه در انتظار مونه رنج ميكشيد اما شيون نميكرد؛ مرگِ بيرحم با چه روح بزرگي كشتي گرفته بود»، «قلبم درد ميكنه. مرغ بلند پروازمون از قفس پريد... دردهاي رفيق و برادرم مهدي شادماني تموم شد»، «مهدي شادماني رو از زمان همشهري جوانخونيم شناختم، ورزشينويس بود، اما يادداشت دم محرم ده دوازده سال پيشش يادم نميره... با اين جمله شروع ميشد: ارباب، صداي قدمت ميآيد... واي...»، «آخرين بار سهشنبه شب تلفني باهاش حرف زدم، داشتيم سر بحث كمكهاي توانبخشي بهزيستي با هم بحث ميكرديم و مهدي شادماني ميگفت از من واجبتر زياده؛ بنده صالح و شريف خدا تركمون كرد و بيرفيق شديم»، «خط به خط مبارزه و تقلاي بيبديل مهدي شادماني رو از دور دنبال كردم. مني كه دردش رو خوب ميشناختم مبهوت توان و اميدواري و صبرش بودم. بعضي توييتهاشو كه ميخوندم حالم حال اشك و لبخند بود؛ توأمان. دعا ميكردم لبخندش بمونه، اشكش موند... لعنت به سرطان. ديگه درد نميكشي شادماني!»، «آقا مهدي شادماني عزيز تصوير خوبي از خودت ثبت كردي. جات هميشه سبزه. كاش فرمولي بود كه آدمهاي خوب هيچوقت تكون نميخوردن. حيف شد... روحت شاد استاد...»، «واقعا كسي رو ميشناسيد يا ديدين كه با يه بيماري سخت اون هم زماني طولاني، دست و پنجه نرم كنه و شاد باشه؟ نه تنها شاد باشه بلكه ديگران رو هم به شادماني دعوت و ترغيب كنه. من كه فقط يكي رو ديدم؛ مهدي شادماني، اون يه فرشته بود»، «شنبه روزي بود كه براي رفتن كسي كه هيچوقت نديديمش، از سر صبح اشك ريختيم»، «رفيق شفيق قشنگم درد كشيد، اما از اميد و عشق به زندگي نوشت. حالا كه نيست دلم نميخواد گريه كنم، نااميد باشم و به زندگي فحش بدم كه چه مرگت بود با اين بچه كه اينقدر دوست داشت و اينقدر اذيتش كردي... اما من بلد نيستم، خودش اوستاي اميدواري بود. مرگ رفيق سخته؛ خيلي»، «بنده خوب خدا رفت. خوشبخت بوديم كه اين ماههاي اخير در شهري نفس كشيديم كه تو در آن عارفانه با خدا مناجات ميكردي»، «الان وقتش است آدم قافيه جور كند. شادماني، آسماني و... خوشحالم كه حالا كمتر درد ميكشد. بيشتر ما نگران خودمان هستيم. مثل خانهاي كه يك ديوارش ريخته، باد ميآيد، ميپيچد، زوزه ميكشد، ميترساند و ميرود... كاش توييت كند: به نبودن من عادت كنيد به نااميدي نه! مهدي شادماني»و «نميشناختمش فقط وصفش رو از دوستان و همكاراش ميشنيدم، هر دفعه ميامد توي تايم لاينم غم دنيا مينشست روي دلم، از اينكه اينهمه اميد داشت و شوق به زندگي، از اينكه ميدونستم با اينهمه سر سختي بالاخره مرگ شكستش ميده، اين بيشتر منو ميسوزونه، توييتر فارسي داغدار شد. روحت شاد مهدي شادماني».