راهپيمايي بسيار موفقيتآميز بود. با آنكه اسحاق رابين شك داشت كه حاميان چپ بيرون بيايند و تظاهرات كنند اما حداقل 100 هزار نفر به ميدان آمدند و او را تشويق كردند. آنها رابين را ديدند كه با آنكه يك مرد درونگرا بود اما احساسات نادري را از خود بروز داد.
او سخنرانياش را اين طور شروع كرد: «من ميخواهم از تكتك شما براي اينكه در مقابل خشونت و براي صلح ايستادهايد، تشكر كنم. اين دولت تصميم دارد تا به صلح يك شانس بدهد. من در تمام زندگيام يك مرد نظامي بودهام.
تا آنجا كه هيچ بختي براي صلح وجود نداشت، جنگيدم. من معتقدم اكنون براي صلح يك شانس وجود دارد، يك شانس بزرگ و اين را بايد گرفت. صلح دشمناني دارد كه سعي دارند تا به منظور خراب كردن آن به ما ضربه بزنند.
من ميخواهم بگويم كه بدون هيچ اما و اگري، براي صلح شريكي پيدا كردهايم حتي در ميان فلسطينيها: ساف كه يك دشمن بود و ترور را متوقف كرده است. بدون شريك صلح هيچ صلحي نميتواند وجود داشته باشد.»
پس از آن، رابين با افرادي كه روي سن بودند، دست داد و همراه با محافظانش به سمت خودروي زرهپوشي كه در آن نزديكي منتظرش بود، رفت. افراد امنيتي شين بت يك جواني را ديدند، يك مرد سبزهرو كه در مسير نخستوزير ايستاده بود. اما آنها به خاطر ظاهر يهودياش سعي نكردند كه او را از مسير نخستوزير دور كنند.
آن مرد جوان، ايگال عمير، دانشجوي حقوق كه به افراطيون شهركنشين حبرون نزديك بود، از آخرين محافظ رابين با سهولت حيرتانگيز رد شد و سه شليك به نخستوزير كرد و او را كشت.
ليور آكرمن از بخش تحقيق شين بت، اولين فردي بود كه در اتاق بازجويي شين بت، ايگال عمير را ديد. او گفت: «او (عمير) با پوزخندي كه ساعتها روي چهرهاش ماند، وارد شد.
او به من توضيح داد كه رابين به سرزمين مادري خيانت كرده و اينكه بايد كسي جلوي او را ميگرفت. او به من گفت: «شما خواهيد ديد. شليكهاي من روند صلح و دادن قلمرو به فلسطينيها را متوقف خواهد كرد.»
قتل در اسراييل مانند يك صاعقه فرود آمد. درست همانطور كه در امريكا بعد از ترور جان اف كندي، هر كسي دقيقا به ياد ميآورد زماني كه خبر را شنيدند، كجا بودند.
صدها هزار اسراييلي به خيابان ريختند، شمع روشن و گريه كردند. شوك بسيار بزرگي بود زيرا هيچ كس نميتوانست باور كند – از جمله افرادي كه مسوول حفاظت نخستوزير بودند – كه يك يهودي ممكن است رهبر ملت يهود را بكشد.
شين بهطور وحشتناكي در دو مقطع متفاوت باخت: اول آنكه درباره هسته تروري كه توسط عمير اداره ميشد، نميدانست و دوم با اجازه دادن به او كه به رابين با يك اسلحه در دست نزديك بشود. يك روحيه نااميدي در سراسر سازمان پخش شد.
اما عياش هنوز زنده بود و شيمون پرز كه به عنوان نخستوزير جايگزين رابين شده بود برگه قرمز عليه «مهندس» حماس را امضا كرد.
كارمي گيلون، سرپرست شين بت تصميم گرفت كه بعد از ترور رابين سريعا استعفا ندهد اما تا زماني كه عياش حذف نشود به كار خود ادامه داد بهطوري كه دوره او با يك شكست مفتضحانه ديده نشود.
هنوز يك بمب در گوشي همراه وجود داشت. در صبح روز جمعه، 5 ژانويه سال 1996، عياش از مكاني كه شب قبل در آن پنهان بود، اتاقكي در كمپ پناهندگان جباليا، به خانه اسامه حماد برگشت.
پدرش، عبداللطيف عياش در ساعت 9 صبح به تلفن همراه حماد، همان گوشي كه او از عمويش كمال گرفته بود، زنگ زد.
حماد گفت: «من تلفن را به عياش دادم و ميشنيدم كه از پدرش احوالش را ميپرسيد. من اتاق را ترك كردم تا تنها باشد.»
عياش به پدرش گفت كه چقدر او را دوست دارد و دلش براي او تنگ شده. اين براي كارشناس شناسايي صدا كافي بود تا علامت را بدهد. اينبار، سيگنال از طريق هواپيما به گوشي رسيد و چاشني عمل كرد.
عبداللطيف عياش گفت: «ناگهان خط قطع شد. من فكر كردم كه هيچ تماسي برقرار نميشود و سعي كردم كه دوباره شماره بگيرم اما خط قطع بود. بعدازظهر همان روز به من گفته شد كه او كشته شده است.»
عياش را روز بعد در تشييع جنازهاي كه هزاران نفر حضور داشتند در غزه دفن كردند.
همان شب ماموران حماس شروع به جذب بمبگذاران انتحاري در كرانه باختري كردند. يك سخنگوي حماس گفت: «دروازههاي جهنم بازشده است.»
پايان فصل بيست و پنجم
توضيح: استفاده از واژه تروريستهاي فلسطيني براي حفظ امانت در ترجمه است
نه اعتقاد مترجم و روزنامه