مذاكره ايران و فرانسه
احمد فاطمينژاد
بعد از خروج امريكا از برجام و تشديد فشار كاخ سفيد بر ايران سه راه پيش روي كشورهاي ثالث وجود داشته است: نخست اينكه با امريكا همراهي كرده و با گذار از برجام به سمت گزينههاي ناخوشايند براي ايران و نظم بينالمللي بروند؛ دوم اينكه از ايران حمايت كرده و امريكا را به خاطر رفتار ناهنجارش در قبال برجام و ساير تعهدات بينالمللي محكوم و محدود كنند و سرانجام اينكه سعي كنند ميان ايران و امريكا وساطت كرده و آنها را وادار كنند تا در رويكردهاي خود تجديد نظر كنند. تعدادي از كشورها نظير برخي همسايگان عرب، بعضي كشورهاي اروپاي شرقي و اسراييل گزينه نخست را در پيش گرفتهاند. اما گزينه دوم هم به خاطر جايگاه امريكا و تصوير ايران در نظام بينالمللي عملا بعيد به نظر ميرسد و حتي كشورهايي نظير چين و روسيه نيز توفيق چنداني در اين مسير نداشتهاند؛ هر چند اخلاقا، عرفا و قانونا رفتار امريكا در قبال برجام نوعي نابهنجاري بينالمللي محسوب ميشود و بقيه كشورها در صورت بيطرفي بايد از ايران حمايت كنند. در اين شرايط، تنها گزينهاي كه براي ساير كشورها به ويژه كشورهاي مدعي چندجانبهگرايي و پايبند به قوانين بينالمللي گزينه دوم باقي ميماند و در همين چارچوب كشورهاي متعددي طي حدود يك سال اخير اقدام كردهاند كه برجستهترين آنها شايد ژاپن بود و در حال حاضر نيز فرانسه با طرح مذاكرات نسبتا گسترده با ايران و امريكا در حال آزمون اين گزينه است. ناگفته پيدا است كه هر كشوري نميتواند در معضل جاري از گزينه سوم استفاده كند. كشوري كه در پي وساطت بين ايران و امريكا است حداقل بايد اغلب شروط زير را داشته باشد: الف) روابط مطلوب با طرفين؛ ب) وجاهت قابل احترام در سطح بينالمللي؛ ج) منزلت و تصوير بيطرفانه؛ د) سطح قدرت قابل توجه؛ هـ) نفوذ قابل توجه در نهادهاي بينالمللي؛ و تاثيرگذاري در آن؛ ز) پشتكار و ابتكار؛ و ...
با توجه به شرايط بالا، ميتوان ادعا كرد كه فرانسه نيز مانند ژاپن از جمله كشورهايي است كه ميتواند در اين فضا نقشآفرين باشد.
فرانسه تقريبا از همان زماني كه سفر آبه به تهران نتيجه ملموسي در بر نداشت (حدود سه ماه پيش) به صورت جدي در پي وساطت ميان ايران و امريكا برآمده و مذاكرات حضوري و تلفني متعددي در سطوح گوناگون با تهران صورت داده است. مذاكرات تلفني روحاني با مكرون و سفرهاي ظريف و معاونانش به فرانسه و مذاكره با رييسجمهور و وزير خارجه فرانسه در همين قالب بود.
مكرون، رييسجمهور فرانسه به عنوان بازيگر اصلي اين ميدان انگيزههاي متعددي براي حل يا حداقل كاهش تنش ميان ايران و امريكا دارد: نخست، اروپاييها طي دهه گذشته نشان دادهاند كه واقعا خواستار حل و فصل مساله هستهاي ايران از طريق مسالمتآميز هستند. در اين رويكرد، برجام يك موفقيت بزرگ است و به هر نحوي بايد آن را حفظ كرد. رويكرد فرانسه نيز از اين قاعده خارج نيست. دوم، فرانسه نيز مانند بقيه كشورهاي اروپايي بر اين باور است كه هر گونه تشديد تنش ميان ايران و امريكا بر سر هر موضوعي از جمله برنامه هستهاي ايران بيش از آنكه به امريكا ضربه بزند اروپا را تحت تاثير قرار خواهد داد. اروپاييها و در راس آنها كشورهايي نظير فرانسه و آلمان واقعا نگران برخورد نظامي ميان ايران و امريكا در صورت ادامه وضع موجود هستند. سوم، فرانسه طي يك سال اخير با مشكلات اقتصادي و اعتراضات گسترده داخلي مواجه بوده است و مكرون تلاش ميكند از طريق نقشآفريني بينالمللي از جمله در قضيه برجام اين نقطه ضعف خود را پوشش دهد. چهارم، به طور سنتي طي دوره بعد از سقوط حكومت پهلوي، فرانسه از جمله كشورهاي پيشتاز در روابط اقتصادي با ايران بوده و در شرايط فشار حداكثري واشنگتن بر تهران نيز بيش از سايرين از اين وضعيت متضرر شده است. مجموع اين شرايط ايجاب ميكند كه پاريس از انگيزه كافي براي كاهش تنش ميان ايران و امريكا برخوردار باشد.
در سوي ديگر اين مذاكرات، نه تنها ايران بلكه امريكا نيز حضور دارد. زيرا هدف اصلي مذاكرات ايران و فرانسه چارهانديشي براي رويكرد امريكا در قبال برجام و تشديد تنش تهران - واشنگتن است. با اين وصف، هم امريكا و هم ايران نيازمند ايفاي نقش يك بازيگر ثالث نظير فرانسه هستند و سران دو كشور به طور مستقيم و غيرمستقيم از كنشگري فرانسه استقبال كردهاند. زيرا از يك سو امريكا به خواسته خود اعم از فروپاشي جمهوري اسلامي يا مجبور شدن آن به مذاكره با ترامپ دست نيافته است و از سوي ديگر، ايران نيز برخلاف پيشبينيهاي قبلي، عملا نتوانسته است مانع از همراهي ساير بازيگران با امريكا به ويژه در زمينه اقتصادي شود. بنابراين به نظر ميرسد كه تهران و واشنگتن نيازمند تغيير در ساز و كار خود براي دستيابي به اهدافشان هستند. تا اينجا روشن است كه عملا مذاكرات ايران و فرانسه هم به نفع اين دو كشور است و هم به نفع امريكا؛ چون بخشي از دغدغههاي بالا را رفع ميكند. اما لازم به ذكر است كه نبايد مذاكرات جاري فرانسه و ايران را صرفا يك فعل مفيد تلقي كرد بلكه نوعي رفتار ضروري نيز هست. علاوه بر ضرورتهايي كه در نكات بالا مستتر است، دلايل متعددي را ميتوان ذكر كرد كه از ضرورت مذاكره با فرانسه حكايت دارد و مهمترين آنها عبارتند از:
نخست، حفظ كانال تماس: تاريخ روابط بينالملل به ما آموخته است كه حتي در شرايطي كه دو كشور با هم ميجنگند بايد كانال يا كانالهايي براي تماس با هم داشته باشند. اهميت اين كانالها در گذشته عمدتا براي دورههاي كوتاه ترك مخاصمه و طي دهههاي اخير براي كمكهاي انساندوستانه غيرقابل انكار است. فرانسه در شرايط فعلي ميتواند حكم همين مسير تماس ميان ايران و امريكا را ايفا كند. اين كانال تماس ميتواند جلوي چشماندازهاي وخيم در روابط طرفين را بگيرد؛ چشماندازهايي كه اكنون نيز سايههاي آن به چشم ميخورد.
دوم، چارهانديشي قبل از اضطرار: در دعواي جاري ايران و امريكا براي هر يك از طرفين ميتوان يك شرايط اضطراري ترسيم كرد. شرايط اضطراري براي امريكا كاهش بيش از پيش تعهدات هستهاي ايران و افزايش توانمندي هستهاي جمهوري اسلامي و وضعيت اضطراري براي ايران به صفر رسيدن صادرات نفت و كاهش شديد منابع ارزي اين كشور است. به نظر ميرسد كه اكنون زمان چارهانديشي تهران و واشنگتن است و مذاكرات ايران و فرانسه در همين چارچوب عمل ميكند. براي مثال، بحث تضمين اعتبار 15 ميليارد يورويي در ازاي توقف كاهش تعهدات هستهاي ايران ميتواند نقطه شروع خوبي باشد كه عليالظاهر در دست مذاكره است.
سوم، جلوگيري از قرباني شدن نظم منطقهاي: تجربه روابط بينفردي و بينالمللي نشان ميدهد كه خواه ناخواه از هر منازعهاي ممكن است عدهاي سود ببرند. منازعه ايران و امريكا نيز خارج از اين قاعده نيست. طي سالهاي اخير كه بحث تنشزدايي ايران و امريكا كم و بيش مطرح بوده است، برندگان منازعه ايران و امريكا به شيوههاي مختلف نارضايتي خود را نشان دادهاند. طي ماههاي اخير نيز اسراييل به عنوان يكي از منتفعين اصلي منازعه ايران و امريكا نظم منطقه را هدف قرار داده است و با حملات بيسابقه در وراي مرزهاي خود كشورهاي مختلف را به چالش كشيده است. مادامي كه تنش ايران و امريكا در آستانه حل يا تشديد شدن است، كماكان نظم «نيمبند» منطقهاي قرباني ميشود. مذاكرات ايران و فرانسه ميتواند به خروج از اين وضعيت آستانه اي كمك كند.
در مجموع، به نظر ميرسد مذاكرات فرانسه و ايران حتي اگر مذاكره براي مذاكره باشد مفيد و ضروري است. اين فايده و ضرورت را ميتوان در سطح داخلي حداقل براي ايران، فرانسه و امريكا؛ در سطح جهاني براي نظم جهاني و الگوي منع اشاعه؛ و در سطح منطقهاي براي حفظ توازن و نظم منطقهاي مشاهده كرد.