درباره فيلم «يادگاري» به كارگرداني جوانا هاگ
همچنان سرگردان روي آب
كامل حسيني
«نمي خواهم يك زندگي معمولي رو ببينم... ميخواهم يك زندگي واقعي آنطور كه ميشه ديد رو ببينم...همه به يك اندازه واقعي هستند...من كه نميخواهم مستند بسازم. ولي مصالحهاش واقعي خواهد بود...اون آدمها وجود دارند». اين كلمات كه از قضا از زبان «جولي» كاراكتر اصلي به گونهاي ديگر بازتاب ذهني و رواني تماشاگراني است كه پاي تماشاي فيلم «يادگاري» يا فيلمهايي از اين گونه خواهند نشست. آغاز تنشهاي دوستي مداوم اما لرزان، مبتذلگونه كه با ريتم آهسته دوربين روايت شده است از قدرت دراماتيك چنداني برخوردار نيستند و نميتوانند از ميانه تعليقي قدرتمند علاقه و انگيزه قدرتمندي را در تماشاگر با سكانسهاي آغازينش به ادامه تماشاي يك داستان پر تنش برانگيزند. ميانه فيلم از طريق چندين سكانس با ديالوگهايش به موضوعهاي مختلف ديگر و در تناسب با منش و فعاليت شخصيتها ميپردازد. در حقيقت، در اين فيلم به آسيبهاي امنيتي و سياسي دنياي معاصر از جمله احتمال تهديد بمبگذاريها، آزار و اذيت برخي افراد بيگناه در برخي ديالوگها اشاره ميشود.
از طرف ديگر، در اين فيلم سكانسهاي متعددي از چگونگي ساخت و حتي نمونههايي از انگيزههاي ساخت يك كار سينمايي را گنجانده است و از درون خود اين فيلم، پيام مهمي از ماهيت خود يعني حقيقت سينما بر ملا ميشود؛ دقت كنيم به كلامي پر معنا كه در اين فيلم جاري ميشود با اين مفهوم كه سرگرم كردن مردم تاثير زيادي در رساندن پيام به اونها رو داره... روايت، در ميانه فيلم، با كمترين تعليق قدرتمند و غافلگيري تكاندهنده مشابه با بسياري از فيلمهاي ديگر از لحاظ فرم و محتوا ارتباط و همنشيني در خانهاي روي آب را گزارش ميدهد كه ميان دختران و پسران امروزي بدون هرگونه بنياد و تعهد معنوي استوار شكل ميگيرد. و اما در تنشهاي ميان جولي و آنتوني از آغاز آشنايي تا پايان، متناسب با ريتم فيلم كشمكشها به طور آهسته بسط مييابند، زود از هم ميپاشند و گاه بخشي از پايان فيلم از دل بسط اينگونه تنشها بر ميخيزد. در برخي سكانسها نيز زماني كه ديدگان تماشاگر همراه با چشم دوربين و شايد هم نگاه جولي در برابر برخي جذابيتهاي بصري طبيعت، يا تابلويي نقاشي قرار ميگيرد اندكي نما طولانيتر خواهد شد تا همچنان از گذر نگاههاي خفته لابهلاي نماهاي نسبتا طولاني هر چند گذرا به وجود و معاني زندگي انسانهاي مدرني مانند جولي و حتي خود ما درنگ و تأملي معنادار بيافريند. در نزديكيهاي پايان فيلم يادگاري انگار مرگ آنتوني نقطه اوج بحران را رقم ميزند و كارگردان براي دراماتيك و تراژدي نمودن گذشته ارتباط كج و معوج جولي و آنتوني مرگ ناگهاني آنتوني را با همان عنصري گره ميزند كه جولي بهشدت از آن نفرت داشت يعني مواد مخدر. در پايانيترين سكانس فيلم و در زمان بيرون آمدن احتمالي شخصيت اصلي از حال و هواي سينمايي به زمان و جهان واقعي دوباره تفكر و درنگ جديتر و طولانيتر آغاز خواهد شد تا دوباره به جهاني معنازدايي شدهاي بنگريم كه سقف آن ابري است و اميد خورشيدي تابان در پشت آن، چندان از ديد ما پنهان نخواهد شد.