• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۹ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4459 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۷ شهريور

هفتاد و دومين گل از خون بر آمده

سعيد بيابانكي

 

 

باز اين چه شورش است مگر محشر آمده؟

خورشيد سر برهنه به صحرا در آمده

آتش به كام و زلف پريشان و سرخ روي

اين آفتاب از افقي ديگر آمده

چون روز روشن است كه قصدش مصاف نيست

اين شاه كم سپاه كه بي‌لشكر آمده

ياران نظر كنيد به پهلو گرفتنش

اين كشتي نجات كه بي‌لنگر آمده

«شاعر شكست خورده توفان واژه‌هاست»

يا اين غزل بهانه چشم‌تر آمده؟

بانگ «فيا سيوف خذيني» است بر لبش

خنجر فرو گذاشته با حنجر آمده

آورده با خودش همه از كوچك و بزرگ

اصغر بغل گرفته و با اكبر آمده

اي تشنگان سوخته لب، تشنگي بس است

سر بر كنيد ساقي آب‌آور آمده

اين ساقي علم به كف بي‌بديل كيست؟

عطشان در آب رفته و عطشان‌تر آمده

اين ساقي رشيد كه در بزم مي‌كشان

بي‌دست و بي‌پياله و بي‌ساغر آمده

آتش به خيمه‌هاي دل عاشقان زده

اين آتشي كه رفته و خاكستر آمده

آبي نمانده، روزه بگيريد نخل‌ها

نخل اميد رفته، ولي بي‌سر آمده

جاي شريف بوسه پيغمبر خداست

اين نيزه‌اي كه از همه بالاتر آمده

آن سر كه تا هميشه سر از آفتاب بود

امشب به خون نشسته به طشت زر آمده

اي دست پرسخاوت روشن، گشوده شو

دريوزه‌اي به نيت انگشتر آمده

بوي بهشت دارد و همواره زنده است

اين باغ گل به چشمت اگر پرپر آمده

بگذار تا دمي به جمالت نظر كنم

هفتاد و دومين گل از خون بر آمده

لب واكن از هم ‌اي تن بي‌سر حسين من!

حرفي به لب بيار ببين خواهر آمده...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون