كوتاه به بهانه فصل ارسالكتاب به روستاها
كدام تجهيز كتابخانه؟
رسول آباديان
هر ساله و در ايامي معين، خبرهايي مبني بر عزم گروهها و نهادهايي پيرامون تجهيز كتابخانههاي روستايي ميخوانيم و آمار و ارقامي هم در مورد تعداد اين كتابها منتشر ميشود. هميشه اين پرسش براي من مطرح بوده كه چرا نام دقيق كتابهاي اهدايي به روستاهاي كشور منتشر نميشود و هر سال بعد از پيگيريهاي متعدد باز هم اين در بر همان پاشنه سابق ميچرخد. البته پاسخ اين پرسش كاملا واضح است چون گروههاي انتخاب كتاب براي كتابخانههاي روستايي هيچ زحمتي به خود نميدهند و در نبود مديريت لازم براي اين كار، همان كار سالهاي پيش يعني ارسال كتب بيكيفيت و قفسه پر را تكرار ميكنند. اگر به صورت سرزده گذرمان به يكي از كتابخانههاي روستايي افتاده باشد، بيشك متوجه شدهايم كه كمترين حساسيت در رابطه با انتخاب كتابهاي مناسب وجود نداشته و ارسال كتابهاي قديمي و از نفس افتاده فقط و فقط به نيت اداي دين اداري انجام شده است. وظيفه تجهيز كتابخانههاي روستايي در درجه نخست بر عهده مراكز فرهنگي وابسته به دولت است، اما از آنجايي كه چنين مراكزي اغلب از نيروهاي كارشناس و كتابشناس و مردمشناس خالي هستند، اجراي اين مهم بر گردن كارمنداني است كه اصولا هيچ سررشتهاي از كتاب و كتابخواني ندارند.
اگر مسوولان امر همت كنند و حداقل براي يك بار اسامي كتابهاي ارسال شده به يك روستا را منتشر كنند، بدون شك درخواهيم يافت كه اين حركت فرهنگي تا چه اندازه از رسالت اصلي و فرهنگساز خود دور شده است؛ نكتهاي كه باعث فاصله گرفتن هر چه بيشتر مردم از كتاب ميشود. گرچه فعاليت سازمانهاي مختلف در زمينه ارسال كتاب به روستاها تا حدي توانسته كاستيهاي مراكز دولتي را پر كند، اما نياز ساكنان روستاهاي مختلف، به خصوص نسل جوان به فرهنگ مكتوب، موردي نيست كه بتوان فقط با تكيه بر كمكهاي مردمي رفع و رجوعش كرد. امروزه نياز به كتاب شهر و روستا نميشناسد و كودك و بزرگسال روستايي به مدد وجود شبكههاي ارتباطي به يكسان ميانديشند و به يكسان مسائل را مورد تجزيه و تحليل قرار ميدهند. طبق آماري كه
هر ساله از سوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر ميشود، در ايام برگزاري نمايشگاه كتاب تهران، عمده خريداران كتابهاي ارزشمند از روستاها و شهرستانهاي دور هستند و همين امر نشانميدهد كه تشنگان كتاب صرفا علاقهمندان مقيم مركز نيستند. آنگونه كه گفته ميشود، آمار كتابخواني در اقصي نقاط ايران، كمتر از تهران نيست. نكتهاي كه باز هم ما را واميدارد درباره چگونگي سازوكار فرهنگي در ارسال كتاب به جايجاي كشور تامل كنيم. پروسه انتخاب و ارسال كتاب به روستاهاي كشور، پروسهاي زمانبر و هزينهبر است و ما در اين ميان، بايد خود را موظف به باردهي فرهنگي اين زمان و اين هزينه در قالب استفاده از نظرات كارشناسانه بدانيم. فاصله گرفتن مردم از كتاب و به تبع آن افت فرهنگي جامعه، نياز به دلسوزيهايي از جنس دغدغههاي درازمدت دارد. دغدغهاي كه اصولا نبايد قائل به جداسازي مردم روستا و شهر باشد. آن هم در زمانهاي چون زمانه ما كه كل جهان به دهكدهاي مثالي تشبيه شده و گردش اطلاعات از اين سر تا آن سرش در كسري از ثانيه امكانپذير است.