ادامه از صفحه اول
تحريم و شرايط جديد
اهميت ديگر خروج بولتون از كاخ سفيد اين است كه از اين پس سياست خارجي ترامپ بيش از پيش شخصي خواهد بود و به قولي او از اين پس عملا خود مشاور امنيت ملي خود نيز خواهد بود. چراكه او اكنون تصور ميكند كه تجربياتي نيز اندوخته و به علاوه كسي كه جانشين بولتون خواهد شد به لحاظ وزن و شخصيت قطعا از 3 سلف خود يعني ژنرال فلين، ژنرال مكمستر و بولتون ضعيفتر خواهد بود. منفعل بودن پمپئو به عنوان كسي كه نيم نگاهي به آينده حرفهاي خود دارد و نيازش به حفظ حمايت حاميان ترامپ بيش از پيش به قائم به فرد شدن سياست خارجي امريكا كمك خواهد كرد. شوخي ترامپ بعد از اخراج بولتون آنجا كه گفت:«كار با من خيلي راحته چون همه تصميمات را خودم ميگيرم و ديگران لازم نيست كار كنند» شايد جديترين شوخي او بود. به اين ترتيب حذف ساختار سنتي سياست خارجي امريكا از روند تصميمگيري كه با حذف ديپلماتهاي حرفهاي وزارت خارجه امريكا از امور حساس شروع شد، اكنون كم و بيش به شوراي امنيت ملي ترامپ نيز رسيده است. سوال مهم اين است كه اين تحولات چه تاثيري بر آينده تقابل ما و امريكا خواهد داشت. واقعيت اين است كه پذيرش طرح ماكرون براي مقامات ما از آن رو مشكل است كه اولا معلوم نيست، ايران تا چه حد بر دريافت و هزينه اين اعتبار 15 ميلياردي كنترل خواهد داشت. ثانيا معلوم نيست كه اين اعتبار قابل تكرار خواهد بود يا نه. ثالثا تعليق تحريم نفتي تنها براي يك دوره مثلا 4 ماهه خواهد بود يا قابل تمديد يا نامحدود. رابعا ناروشن بودن اين 3 مورد تا چه حد موجب شرطي شدن جامعه و اقتصاد ايران خواهد شد و عوارضي احتمالا بيشتر بعد از يك دوره مثلا چند ماهه خواهد داشت. سوال مهم ديگر اين است كه با وجود 3 سوال قبلي، آيا ايران به خاطر در پيش بودن انتخابات امريكا، ثبات نسبي در اقتصاد ايران، حمايت اروپا به خاطر برقرار بودن برجام و... آيا اكنون به نسبت در قويترين موضع خود قرار ندارد و آيا قرار گرفتن ما در موضعي قويتر در آينده محتمل خواهد بود. همچنين آيا كاهش تعهدات برجامي كه اكنون قويترين حربه ماست، ما را در وضعيتي پارادوكسيكال قرار نداده است: به اين معني كه آيا با تداوم كاهش تعهدات ذيل برجام و به صفر رسيدن آنها اروپا در مسير اعاده قطعنامههاي پيشين شورا در چارچوب قطعنامه 2231 قرار نخواهد گرفت و به عكس اگر كاهش تعهدات را متوقف كنيم، اين قويترين اهرم را از دست نخواهيم داد؟
پيامدهاي اخراج بولتن
بديهي است، اخراج بولتون به معني تغيير سياست خارجي، خصوصا نسبت به ايران، در كوتاهمدت نيست. زيرا سياست خارجي و جهاني امريكا كه توسط عوامل مختلفي طراحي و تعيين ميگردد همانند كشتي بزرگي است كه نميتواند به راحتي و در كوتاهمدت تغيير مسير دهد، و تغيير تاكتيكها امكانپذير است، و در همين بزنگاههاست كه كشورهاي ديگر ميتوانند بسته به منافع ملي خود با امريكا تعامل نمايند.