گمشده من چيست؟
محسن آزموده
گوگلكردن يكي از آشناترين و رايجترين كارهاي اين روزهاي آدمهايي است كه با اينترنت سر و كار دارند. عموم آنها در جيبشان يك گوشي تلفن هوشمند دارند يا در محيط كار يا خانه، رايانهاي متصل به اينترنت و روزانه چندين و چندبار، به دلايل گوناگون، موتور جستوجوي گوگل را باز كرده و در آن كلمه يا كلماتي را «سرچ» ميكنند. البته موتور جستوجو، منحصر به گوگل نيست و الان ديگر تقريبا بيشتر وبسايتها، شبكههاي اجتماعي و فضاهاي مجازي جستوجوگر دارند، اما بعيد است
هيچ كدام از جهت ميزان فراگيري و گستردگي به گرد پاي گوگل برسند. گوگل مصداق تام و تمام تعبير «از شير مرغ تا جان آدميزاد» است كه هر چيزي كه آدم بخواهد را از هر جاي دنيا، به طرفهالعيني پيدا ميكند و هزاران هزار صفحه مرتبط به آن را در كسري از ثانيه پيش روي كاربر باز ميكند. ما معمولا با گوگل دنبال علايق، نيازمنديها، پرسشها و گمشدههايمان ميگرديم. يكي به دنبال يافتن معناي يك واژه است، ديگري ميخواهد نشاني يك مجتمع تجاري را بيابد، سومي دنبال آن است كه بفهمد فلان بازيگر در كدام فيلمها بازي كرده، چهارمي مصرع دوم يك بيت شعر يا نام شاعرش را فراموش كرده و ... .
بنابراين گوگل در وهله اول، ابزاري براي جستوجوي در جهان است، اما گوگل و هر موتور جستوجوگري را ميتوان به عنوان وسيلهاي براي كند و كاو در خويشتن خويش نيز درنظر گرفت. اما چطور ميتوان از طريق گوگل به سروش كاهن معبد دلفي كه ميگفت «خودت را بشناس»، لبيك گفت؟ خيلي راحت است، از طريق يك گام به عقب گذاشتن و نگريستن به اينكه در گوگل و هر موتور جستوجوگري به دنبال چه چيز ميگرديم و چه چيزهايي را ميجوييم. مولانا جلالالدين ميگفت: «هر چيز كه در جستن آني، آني». به بيان ديگر، درون هر يك از ما را مجموعه باورها و احساسات و خواستهها و اميال ما تشكيل ميدهد. تصور اوليه هر يك از ما اين است كه به هر سه دسته مذكور، آگاهي داريم و از خلل اين آگاهي، خودآگاهي داريم، يعني خودمان را ميشناسيم.
اما روانشناسان بزرگي چون فرويد به ما آموختهاند كه اين خيال خامي بيش نيست، آنچه ما از درونمان ميشناسيم، تنها بخش كوچكي از هويتمان است كه آن را «خود» (ego) ميناميم، اين اگو تنها نوك قله از كوه يخي است كه بخش اعظم آن زير آب قرار گرفته و از ديده پنهان است و از نظر فرويد، از «فراخود» (super ego) و «نهاد» (Id) ما تشكيل شده است. شناخت فراخود، يعني مركز بايدها و نبايدها و هنجارهاي درونيشده در وجود انسان و نهاد، يعني مركز اميال و خواستهها و آرزوهاي آدمي، كار سادهاي نيست. ما به سادگي نميدانيم چه احساسات و عواطفي داريم و مهمتر از آن چه اميالي. تنها در تجربههاي عيني است كه وجوه ناشناخته هويت ما خودش را آشكار ميسازد و گوگل كردن يكي از اين تجارب روزمره و مشترك است. يكي صبح تا شب در گوگل و اينترنت دنبال آخرين مدلهاي كفش و لباس و لوازم آرايشي است، ديگري تا اينترنتش روشن ميشود، قيمت ارز و سكه را جستوجو ميكند، سومي مدام دنبال آخرين اخبار سياسي است و اگر به «هيستوري» جستوجوگرش مراجعه كنيم، اسامي سياستمداران را مييابيم، نفر چهارم يكسره قيمت خانه و مسكن را جستوجو ميكند و يكسر دنبال اينكه ملك در جابلقا چند است و در جابلسا چطور، فكر و ذكر نفر پنجم قيمت ماشين و مدلهاي مختلف آن است، ششمي عكس «سوپراستار»ها و «سلبريتي»ها را «سرچ» ميكند و از هر طريق ميكوشد به زندگي خصوصي آنها سرك بكشد و سر دربياورد كه كي با كي ازدواج كرد و كي از كي طلاق گرفت، نفر هفتم خوره آخرين يافتههاي فنآوري و جديدترين مدلهاي گوشي است و هشتمي
در به در دنبال آخرين بازيهاي رايانه، نهمي فيلمباز يا اهل موسيقي است و دهمي كرم كتاب. خلاصه از خلل همين جستوجوها ميتوان
پي برد كه در ذهن و ضمير آدميان چه ميگذرد و چه چيزي براي آنها دغدغه است و فكر و ذكرشان را به خود مشغول داشته. يكي هم هست كه مدام در گوگل اسم خودش را «سرچ» ميكند و بهدنبال نام و نشان خود در فضاي مجازي ميگردد.
اما پيش از آنكه بخواهم از اين طريق به گمانهزني درباره ديگران پي ببرم و به اصطلاح شخصيت آنها را روانشناسي كنم، بهتر است به خود مراجعه كنم. آگوستين قديس، فيلسوف و حكيم مسيحي ميگفت: «از خود برون مشو، به درون خودت بازگرد، در درون انسان است كه حقيقت مسكن دارد.» آيا تا به حال به جستوجوهاي گوگلي و اينترنتي خودم دقت كردهام؟ من به دنبال چه چيزي هستم و در مغاك بيانتهاي فضاي مجازي چه چيزي ميجويم؟ گمشده من چيست؟