دگماتيستها پس از مدتي شبيه به توابين ميشوند
حسين كنعانيمقدم
پس از انتخابات سال 96 و انتخاب مجدد حسن روحاني به عنوان رييسجمهوري شائبهاي پيش آمد كه او به قصد نزديكي به جريانهاي راست و غالبا اصولگرا از نيروهاي اصلاحطلب و جبهه اصلاحات دور شده است. اين چرخش روحاني دستمايه برخي تحليلها شد. البته كه در قاموس سياسي راهنما به راست زدن و به چپ پيچيدن با عنوان فرصتطلبي شناخته ميشود. اين نوع چرخشها غالبا توسط كساني صورت ميگيرد كه اصل قدرتمحوري براي آنها مهم است و خدمت در سايه قدرت معنا پيدا ميكند. اما مبناي نيروهاي انقلابي اين است كه بايد بر اساس خدمت فعاليت كنند. چنانكه از قديم گفته شده كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ما. اين اصلي است كه اصولگرايان به آن اعتقاد دارند.
با اين همه اما در مجموع اگر كساني در دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب به دنبال به دست آوردن رايهاي خاكستري به سمت جريان رقيب، دست به چرخشها يا نرمشهايي بزنند، ممكن است منجر به كسب آن آرا شده و به قدرت نيز دست پيدا كنند ولي اين فرد در تجربه و سابقه تاريخي و نيز در ذهنيت شهروندان و افكار عمومي، به عنوان فردي فرصتطلب و قدرتطلب ثبت ميشود. به نظر ميرسد كه نيروهاي سياسي بايد ابتدا تكليف خودشان را با خود روشن كنند؛ زيرا در انتخابات مجلس يازدهم شهروندان با رايدهي معنادار، تنها به كانديداهايي راي ميدهند كه برنامهاي مشخص را مطرح و مشكلي را در كشور حل كنند؛ حالا ميتوانند اين كانديداها از هر جناحي باشند. معنادار بودن راي شهروندان به اين معنا نيز خواهد بود كه شهروندان ديگر به فردي راي نميدهند كه صرفا طرف مقابل راي نياورد.
در مجموع اگر مواضع نيروهاي سياسي حقطلبانه باشد، اگر جناح راست حق بگويد، مردم ميگويند حق با راستيهاست و اگر چپيها حرف حق بگويند، شهروندان ميگويند چپيها حرف حق ميزنند و بر اين پايه، عملا دچار انحراف نميشوند. اما افرادي كه در قاموس سياسي دگماتيسم و بسته فكر ميكنند و باور دارند كه هر چه جناح خودي گفت، حق است و هر آنچه جناح مقابل گفت باطل، بعد از مدتي شبيه توابين ميشوند. فراموش نكنيم كه تغيير مشي سياسي خوب است البته كه بايد مبتني بر اصول باشد و نه صرفا براي فرصتطلبي و راي آوردن.
در دولت فعلي از آنجا كه اصولگرايان جايگاه و قدرتي ندارند و اصلاحطلبان و كارگزاران در صدر امور هستند، اصولگرايان به دنبال تغيير وضع موجودند و با آسيبشناسي به دنبال تحقق منافع ملي هستند و اين ديگر فرصتطلبي نيست.
نيروهاي سياسي فعال در هندسه سياسي ايران، براي حفظ وضع خودشان به دنبال تغيير هستند. اما اين تغيير در سطوح مختلفي اتفاق ميافتد؛ گاه در سطح گفتمان، گاه در سطح ساختار و گاه در سطح مشي سياسي و... . جريان اصولگرا تغيير در ساختار، تغيير در نحوه برخود با مطالبات مردم و... را مدنظر دارد و خواهناخواه در اين تغييرات برخي ريزشها و رويشها صورت ميگيرد. ولي جريان محافظهكار كه به دنبال حفظ وضع موجود است، سعي ميكند با دادن امتياز به جريانهاي منتقد دروني خود آنها را حفظ كند، اين تغيير نيست و بيشتر به مثابه فرصتطلبي شناخته ميشود.
در مجموع ميتوان بيان داشت كه جريان اصولگرا و اصلاحطلب داراي دايره واژگاني مشتركي هستند. اما مساله آن است كه شاهد فعاليت برخي نيروهاي سياسي هستيم كه حرف حقي را ميزنند كه از دهان باطل ساطع شده و به محض رسيدن به قدرت، كاري مخالف آن گفتار ميكنند. اين ديگر تغيير نيست و بيشتر با عنوان فرصتطلبي قابل بررسي است. اصولگرايان قائل به اين رويكرد نيستند و اگر جناحي ديگر راهحلي براي رفع مشكلات شهروندان مطرح كند، مورد حمايت اصولگرايان نيز قرار ميگيرد؛ حتي اگر راي نياورد.
دبيركل حزب سبز ايران