غر زدن: سخن گفتن از سر خشم
كبوتر ارشدي
از يوسف اباذري آموختهايم. يك دوره كارهايش ارزش بزنگاهي داشت. او را با ترجمههايش به ويژه از زيمل در دهه هفتاد شناختم و دنبال كردم. متولد 1331 است. «خرد جامعهشناسي» رويكرد دكترياش بوده، رزومه دارد، سابقه دارد، بيچيزي نيست كه با بيچيزي نسبت به او رفتار شود. حرفهايش نسبت به وضعيتهاي اجتماعي خالي از نكته نيست، همانقدر كه نسبت به وضعيت هنر و نقد در جامعه. اين روزها عكسالعمل نسبت به انتشار بخشي از فايل صوتي درسگفتار ايشان در سال 2016 بهطور كوتاه و دمبريده، بحثهايي به همراه داشته كه مبتني بر نگاه اباذري نسبت به براهني و نامجوست. پيش از اين هم سخنراني اباذري درباره مرتضي پاشايي، در جامعه جدلهاي بسياري برانگيخت! ميدانيم كه بر پاشايي، نامجو، براهني و... نقدهاي جدي وارد است. نامجو و براهني در نقد البته با پاشايي در لايههاي بسيار متفاوتي قرار دارند. در واكنشهايي كه بهطور گسترده نشان داده ميشود، نكات ناروشني وجود دارد به همان اندازه كه در طرح بحث اباذري. آنچه در ايجاد اين آشفتگيها موثر بوده و مشكل ايجاد ميكند، هم فايلهاي نصف و نيمهاي است كه اين روزها از اباذري منتشر شده و هم شيوه شفاهي مبتني بر غر است. اگر اباذري در مقام معترضي جامعهشناس و نه غرغركنندهاي كه جلوه كرده است، درصدد نقدونظر بر ميآمد، ميشد در مفصلبنديها و صورتبندي نظراتش به موضوعات برگشت و با او همدلي كرد يا مخالفت. براهني و نامجو افراد موثري بودهاند و نيز همواره مورد نقد جدي و اين همه به امروز و ديروز خلاصه نبوده است. در ضمن بيماري براهني هم چيزي نيست كه راه را بر نقد او ببندد. از يوسف اباذري خواستاريم تا نظراتش را با ريخت تازه و صورتبندي دور از هيجان مكتوب كند و با پرهيز از اين سنت لق شفاهيگري كه ما را لاابالي كرده است، بايستد و جلو انتشار تكهصوتهاي بيسر و ته را بگيرد تا اجتماع مخاطبان را نيز در مواجهه با نقدش، به سطوح جديتري بكشاند، نه پرتاب تكهپارههايي از مخالفت با چيزي كه معلوممان نميكند چيست.