جمعهاي نويسندگي معمولا محفلي است
محمدرضا بايرامي
يك جايي نقد «مردگان باغ سبز» بود و منتقدين به تعريف و تمجيد از كار پرداخته بودند و من هم طبق روال هميشگي، سرم پايين و حرفي هم اگر آن لابهلا ميزدم، تو سر مال زدن بود كه نه بابا كاري نكردهام و به هر حال داستاني است و نوشته شده و... ناگهان يكي از اين جماعتي كه به قول معروف جز خودشان هيچ كس را قبول ندارند از ته سالن داد زد كه يادتان باشد، ناشر اين كار «سوره مهر» است و بعد هم بايد پرسيد كه چطوري به چاپ چهارم رسيده تا برسيم به مسائل ديگر و... از مجري برنامه پرسيدم ايشان كيست؟ معلوم شد كه يك نويسنده متوسط به پايين پيش از انقلاب هستند. گفتم چه قدر خوشحالم كه شما را در اينجا ميبينم و من خواننده آثار شما بودهام اما حالا كه اين طور شد و شما هم آدمها را بر اساس اينكه از چه خياباني ميگذرند و ناشران كيست، تقسيمبندي ميكنيد، تواضع را ميگذارم كنار و عرض ميكنم، كارهاي امثال مردگان اگر قرار بود حقشان ادا شود بايد صد چاپ ميخوردند و نه چهار تا و حالا كه اين طور شد، براي اينكه معلوم شود شماها چه گلي به سر ادبيات زدهايد و كي چهكاره است و حدش چيست، مشقهاتان را برداريد، بياوريد جلو و يك آدم منصف هم بگرديم و پيدا كنيم تا معلوم شود عيار هر كسي چيست به شرطي كه معيار ادبيات باشد و نه حقهبازي... جمعهاينويسندگي معمولا جمع محفلي است با همان كاربرد. البته گاه با اعوان و انصار، گنجشگ را رنگ ميكنند و به جاي قناري جا ميزنند. چيزهاي ديگري در آن جدي است تا ادبيات. بنابراين شما اصلا نميتوانيد انتظار داشته باشيد كه آنها به سالمسازي فضاي فرهنگي به خصوص در بخش مديريتي كمك كردهاند. آنها اگر بتوانند كمي از اشكالات خودشان بكاهند، هنر كردهاند. آنها بخشي از مشكلند و نه راهحل چون جز خودشان، همه را نفي ميكنند. براي همين است رقابت و رفاقت نه از نوع مثبت و براي ارتقاي ادبيات كه صرف ياركشي و جمعآوري زور ميشود. بنابراين راستههاي انتشاراتي را ميتوان مثل گذشته نوستالوژيك كوچههاي تهران قديم تقسيم كرد مثلا گذر فلاني و بيساري! لات يا لوطي يا هيچكدام؟ پسوند چه بايد باشد؟ اين را ديگر بايد برخورد كرد و ديد.