نگاهي به نمايشگاه نقاشيهاي رضا نصرتي با عنوان «تاغ»
اي شعلهور چون آذرخش پيرهن چاك
مونس محمودي
نمايشگاه نقاشيهاي رضا نصرتي با عنوان «تاغ» جمعه ۱۲مهر ۹۸ روي ديوار گالري ساربان رفت. اين نمايشگاه كه شامل ۲۲ اثر با تكنيك رنگ و روغن و تركيب مواد بود در ادامه رويكرد نمايشگاههاي قبلي نصرتي، نگاهي نقاشانه به عناصر طبيعت داشت. در نمايشگاه درخت، دستمايه نقاش براي بيان نقاشانهاش بود. نصرتي در اين نمايشگاه كوشيده بود جايي ميان انتزاع و واقعگرايي بايستد.
بازنمايي عناصر طبيعي همچون (گل، درخت، گياه، پرنده و حيوان) در آثار رضا نصرتي كه اغلب تكيه بر وجه تزييني وام گرفته از هنر ايراني و شرقي و رگههاي هنر انتزاعي دارند با رنگهاي گرم، تند، سرخ و آتشين اشارتي است نه آنچنان آشكار و نه چندان پنهان به سرزمين و زادبوم. سرزميني كه رازآلودگي، تغزل، شاعرانگي، سمبل و تزيينات در جريانات تاريخي هنرش حضور داشته است. سرزميني كه سرشار از نور گرماي آفتاب است و روياي باغ دستمايه هنرمندانش بوده است؛ باغي كه گاه جلوه زميني مييابد و گاه نشاني از عدن. باغ نقطه اميدواري و گريز از برهوت و تحمل رنج است. در اين باغ هم گلي لطيف ميرويد كه نشان دم غنيمت شمردن زندگي و عالمي بهشتگونه و سمبل فراغت است، هم گياهي سخت و پايدار كه نشاني ميشود از استواري و پايدار ماندن در مسيرهاي پرفرازونشيب تاريخ اين سرزمين. نصرتي اينبار آميزهاي از اين لطافت و استواري را با نمايش گلهايي رسته بر قامت شعلهور درخت تاغ، جانمايه كارش كرده است.
درختهاي نصرتي نه سر در آسمان دارند نه ريشه در زمين براي همين معناي قدسي از آنها به ذهن نميرسد كه بگوييم اين درختها همان درخت مقدس، آييني و كهنسال شرقياند. «تاغ درختي است با مقاومت زياد در برابر خشكي و گرما با سيستم ريشهاي گسترده كه جهت جلوگيري از گسترش كوير از آن استفاده ميشود.» و حالا در كارهاي نصرتي به عنوان سمبل پايداري به شكل پيكرهاي درآمده كه نقاش به پوست، بدنه، بافت يا به قولي رگ و ريشههايش نزديك شده است تا رد و يادگار رنج و شادي و زمان را بر آن بازنماياند. پيكري كه انگار سينه آتشين خود را بر دريده است، گر گرفته است و شعلههاي پنهانش گرچه قامتش را سوزانده اما گل داده يا بارور است و آماده گل دادن. حتي اگر پيكر تاغ، فيگوري محصور در خطوطي مكعبوار باشد.
نصرتي اما بيش از آنكه بخواهد آشكارا مفهومي را به رخ بكشد به بهانه نمايش عناصر آشنايي چون درخت، گل و... كه ميتوان تعابيري را از آن بيرون كشيد يا اضافه كرد در درجه اول در پي كنشي نقاشانه و بازي با رنگ ماده، كشف فرمهاي تازه، تكنيك و بهطور كلي ساختمان تصاوير است. او اينبار بافت را در مجموعه پيش رو برخلاف مجموعه قبلياش نه به صورت جرمي و ضخيم كار كرده بلكه بافتهايي بصري و كمتر قابل لمس ايجاد كرده است.
درختها بر بستر بومهايي با رد تاخوردگيهاي مشهود عمودي و افقي كار شدهاند كه بافت زمينه هم علاوه بر اين خطوط حسي از كاغذهاي مچاله را نيز القا ميكنند؛ كاغذي كه از جان درخت پديد ميآيد و هر دو بستري هستند براي حك شدن چيزي بر تنشان كه يا تاريخ است يا خاطره. نصرتي بر بافتهاي مچالهشده كاغذگونه، درختهايش را ثبت كرده و روي درختها ميل يادگارنويسي را با ثبتنام رضا (كه بازيگوشي در ثبتنام خود نقاش هم هست) يا تصوير يك قلب و قطعه خوشنويسي محو و ناپيدا و اثراتي چنين نشان داده است.
اين مجموعه شامل آثاري است كه هم روي بوم در ابعاد بزرگ عمودي و افقي، هم روي مقوا به صورت قابشده در ابعاد كوچكتر ارايه شدهاند. در ميان اين آثار اما به تك اثري از كوه
بر ميخوريم كه مربوط به مجموعههاي پيشين هنرمند است و در پيوستار مجموعه پيش رو نميگنجد و شايد تنها فرصتي است براي مخاطب كه بتواند آن تكنيك را تا حدي با كارهاي جديد مقايسه كند. مجموعه تاغ مرثيهاي حزنآلود از آتش و سوختني نيست كه ويراني و خاكسترش برجا مانده است بلكه شعلههاي آتش تاغ همچون ركوئيمي باشكوه براي نمايش رنجي زاييده است. اگر چه درونش «انبوه از اندوهان ديرين حاصل از بيداد است و شعلهور همچون آذرخش، پيرهن چاك داده» اما شكوه و پايدارياش را عيان كرده نه تباهياش را.